زندگي مهم تر از سينماست

 

مصاحبه با هانی ابو اسد کارگردان اینک بهشت

 

هانی ابو اسد پس از سال ها تحصیل در زمینه مهندسی هواپیما در هلند به عنوان تهیه کننده وارد دنیای سینما و تلویزیون شد. او برنامه و فیلم های مستند زیادی درباره مهاجران خارجی ساخت که از میان آنها Dar O Dar از کانال چهار انکلستان و روزهای طولانی در غزه از شبکه BBC پخش شد. 

او در سال ١٩٩٢ با ساختن فیلم کوتاه خانه کاغدی شروع به نویسندگی و کارگردانی کرد. خانه کاغذی درباره یک پسر سیزده ساله فلسطینی بود که سعی داشت تا خانه ای همانند خانه پدری ویران شده اش بسازد. این فیلم از شبکه تلویزیونی NOS هلند پخش شد و جوایز بین المللی زیادی دریافت کرد. یک سال بعد، ابو اسد اولین فیلم بلند خود به نام حکومت نظامی را به کارگردانی رشید مشاروی تهیه کرد. فیلم از سوی منتقدان ستایش شد و جایزه هرم طلایی جشنواره فیلم قاهره و جایزه یونسکو را به دست آورد.

ابو اسد بعد از ساختن دومین فیلم کوتاه خود به نام سیزدهمین، با کمک آرون گروئنبرگ فیلمنامه چهاردهمین دختر را نوشت و سپس کارگردانی کرد که به عنوان برنامه افتتاحیه جشنواره اوترخت برگزیده شد و پخش جهانی موفقی نیز در پی داشت. فیلم بعدی او ناصریه ٢٠٠٠ مستند تلخ و شیرینی بود که برای تلویزیون VPRO ساخت . فیلم از دید دو کارگر جوان پمپ بنزین وقایع جاری در ناصریه اشغالی را که به دو پاره مسلمان و مسیحی تقسیم شده بود، نشان می داد.

ابو اسد در سال ٢٠٠٠ به همراه بیرو بیر شرکت تولید فیلم آگوستوس را تاسیس کرد و دو سال بعد اولین فیلم بلند داستانی خود به نام القدس فی یوم آلاخر یا عروسی رانا را ساخت. فیلم داستان یک روز از زندگی دختری به نام رانا در اورشلیم بود و با همکاری وزارت فرهنگ و بنیاد سینمایی فلسطین تهیه شده بود. فیلم در دو هفته منتقدان جشنواره کن ٢٠٠٢ به نمایش در آمد و جوایزی از جشنواره های مون پلیه، مراکش و باستیا دریافت کرد. 

آخرین مستند ابو اسد فورد ترانزیت نام داشت که در سال ٢٠٠٢ در جشنواره سندنس به نمایش در آمد. فیلم درباره یک راننده تاکسی شرکت فورد ترانزیت در مناطق فلسطینی نشین بود و در جشنواره تسالونیکی جایزه فیپرشی را کسب کرد.

پروژه بعدی آگوستوس فیلم اینک بهشت بود که نگارش آن در ١٩٩٩ آغاز و در سال ٢٠٠٤ در نابلس فیلمبرداری شد. اینک بهشت برنامه افتتاحیه جشنواره برلین ٢٠٠٥ بود و موفق شد تا سه جایزه اصلی جشنواره را از آن خود کند.

 

چه چيزي شما را وادار كرد تا تصمیم بگیرید فيلمي راجع به حملات انتحاري بسازيد به ويژه در اوايل سال٢٠٠٠ كه هنوز چنين بمب گذاري هايي اتفاق نيفتاده بود؟

من هم مثل فيلمسازهاي ديگه هميشه دنبال داستان هستم. به همين دلیل نسبت به اين پديده هم نگاه داستاني داشتم. در اين فاصله زماني من موقعیت های زیادی تجربه کردم که باعث شد ترس و احساسات را کنار بگذارم و از یک فیلم قابل پیش بینی دور بشوم.

 

ايده فيلم چطور به ذهنتان رسيد؟

هر روز در روزنامه ها خبرهايي درباره حملات انتحاری مي خوانيم. من هم مثل هر کس ديگري شروع كردم به فكر كردن به اين كه چطور چنين كاري را انجام مي دهند و چه چيزي آنها را براي انجام چنين حملاتي تحريك مي كند؟ احساس می کردم که ما همه قصه را نمی شنویم. چطور این آدم ها مي توانند عمل خود را توجيه كنند؟ نه فقط براي خانواده شان، بلكه براي خودشان و به اين نتيجه رسيدم كه بايد علتي وجود داشته باشد.

 

بعد از دومين حمله انتفاضه در اكتبر ٢٠٠٠ عملیات انتحاري فلسطيني ها از سر گرفته شد. واکنش شما در برابر این واقعه چی بود؟

تحمل چنین وقایعی برای مردم آنجا سخت بود. من با چشم خودم واقعیت ها را می دیدم. مثل شخصیت های یک درام که متحول می شوند. من سعی کردم این درام را به زبان فیلم برگردانم. این فاصله گذاری به ما امکان می دهد تا پدیده ای مثل کشتن و کشته شدن هم زمان را درک کنیم.

 

چطوری در این مورد تحقیق کردی؟

من گزارش بازجويي ها و اعتراف های بمب گذاراني كه در كارشان نا موفق بودند و زنده مانده اند را خواندم. گزارش هاي رسمي اسرائيل را هم مطالعه كردم. شخصاً با دوستان، خانواده ها و مادران كساني كه عمليات انتحاري انجام داده بودند و از بين رفته اند صحبت كردم و نتیجه ای كه گرفتم این بود که هیچ کدام از این قصه ها به هم شبیه نیستند.

 

فيلم شما چند تهيه كننده خوب دارد، اگر ممكن است درباره چگونگی پیوستن آنها به پروژه صحبت كنيد.

بیرو به ير تهيه كننده هلندي از ابتدا در توليد فيلم حضور داشت. اولين تهيه كننده همکار پروژه شركت لاما پروداكشنز به سرپرستي امير هارل در تل آويو بود كه تاكنون فيلم هاي راه رفتن روي آب ، يوشي و جاگر و فورد ترانزیت که در جشنواره فيلم ساندنس ٢٠٠٣ نمايش داده شد، را تهيه كرده است. این فیلم آخری در جشنواره برلین ٢٠٠٣ مورد پسند رومن پل تهیه کننده آلمانی- Razor Film - قرار گرفت. بعد شرکت سلولوئید دریمز که در پاریس قرار دارد و لومن فیلمز وارد پروژه شدند. در جشنواره برلین ٢٠٠٣ همه با هم ملاقات کردیم و دقیقا دو سال بعد فیلم تولید شده در جشنواره برلین ٢٠٠٥ به نمایش در آمد.

 

چطوری عوامل فیلم را جمع کردید؟ می شود درباره آنها توضیح بدهید؟

گروه ما ازمليت هاي مختلفی شامل فلسطينی، هلندی، آلمانی، فرانسوی ، بلژيكی، اسرائيلی و انگلیسی تشكيل شده بود. گروه فلسطيني شامل هنرپيشه ها و اعضاي گروه فيلمبرداري، حدود ٥٠ نفر بودند. گروه آلمانی ١٤ نفر، گروه فرانسوي ٤ نفر شامل آنتوان اوبرله فيلمبردار فيلم، ٣ نفر هلندي، لوبانا آزبال بازیگر نقش سوها تبعه بلژیک است و یکی از اعضای گروه هم انگلیسی و براي فيلمبرداري در تل آويو هم از  ١٠ اسرائيلي کمک گرفتیم.

 

سه بازیگر نقش اول فیلم را چطوری پیدا کردید؟ آیا آنها توانستند چیزی را که شما دنبالش بودید تجسم بکنند؟

جلسات زيادي برای انتخاب هنرپیشه داشتیم. جلسه اول بيشتر شبيه مصاحبه های شغلی با ٢٠٠ هنرپيشه بود. سعي كردم شخصيت آنها را بشناسم و  جذابیت های وجودی آنها را کشف کنم. هنرپيشه هايی كه پيدا كردم خيلي به شخصيت هاي داستانم نزديك بودند، بنابر این آز آنها خواستم صحنه هایی از فیلم را با هم تمرین کنیم. یکی از چیزهایی که به من اجازه داد تا لایه های بیشتری به شخصیت ها بدهم ، بازیگر هایی بودند که انتخاب شان کرده بودم. برای قطعی کردن انتخابم ازآنها خواستم که در کنار هم بازی کنند تا ببینم روی پرده  با هم هماهنگی دارند یا نه.

 

چرا اصرار داشتيد در نابلس، شهری که خشونت هر روز در آن جریان داشت و حکومت نظامی هم برقرار بود، فيلمبرداري كنيد؟

چون می خواستم یک فیلم داستانی بسازم که بر واقعیت ها استوار باشد. این به معنی فیلمبرداری در محلی بود که قصه ما در آن اتفاق می افتاد. اولین انتخاب ما غزه بود، ولی خیلی زود منصرف شدیم. چون آنجا تبدیل شده بود به یک زندان بزرگ که وارد یا خارج شدن از آن بسیار سخت بود. در آن زمان اسرائیل هر روز غزه را با موشک مورد حمله قرار می داد. ولی در کرانه غربی به مدت شش ماه هیچ خبری نبود. ارتش اسرائیل هر روز به نابلس حمله می کرد، ولی در آنجا ما از چهت حملات موشکی نگرانی نداشتیم. شما در آن جا موشکی نمی بیند، ولی تانک های اسرائیلی هستند و شما فرصت کافی دارید که سنگر بگیرید.

 

ولی پيش بيني های تان اشتباه از آب در آمد!

بله. در بيستمين روز فيلمبرداري بود كه يك موشك اسرائيلي در نزديكي ما منفجر شد. اولین واکنش من خیلی احمقانه و خودخواهانه بود. مثل ناخدایی بودم که دور از بندر کشتی اش در حال غرق شدن است و برگشتن غیر ممکن، اما به جلو رفتن ادامه می دهد. شش نفر از اعضاي آلماني گروه ما را ترك كردند. آنها را به خاطر رفتارشان سرزنش نمی كنم چون زندگي مهم تر از سينماست. بعد ما هم آنجا را ترک کردیم و  براي فيلمبرداري به ناصریه رفتيم.

 

فیلمبرداری در نابلس، ناصریه و تل آویو چند روز طول کشید؟

در نابلس ، سه ماه پيش توليد داشتيم و در اين مدت هنرپيشه ها و گروه محلي، هم چنین لوكيشن های فيلم را باید پيدا مي كرديم و يا در صورت لزوم مي ساختيم.هنرپيشه هاي اصلی فیلم هم صبح زود سر كار جاضر می شدند و به گروه تداركات فيلم کمک می کردند. فيلمبرداري ما در نابلس ٢٥ روز طول كشيد و بعد از آن مجبور به جابجایی شدیم. به ناصریه رفتیم و ١٥ روز هم در آنجا فیلمبرداری کردیم. بیشتر صحنه های داخلی و اتومبیل را در انجا گرفتیم، مثل صحنه خالد و ابو کرم در ستاد فرماندهی و جایی که بعد از رفتن به گورستان در آنجا جمع می شوند، سعید و سوها در اتومبیل درباره پدرش صحبت می کنند، نماهای شبانه گورستان، سعید در دستشویی که عرق زیر کمربند انفجاری تمیز می کند، صحبت های سعید در تاکسی، صحنه های بازرسی مرزی و باغ های زیتون.

بعضی  از صحنه ها دقيقا شبيه آن چه در نابلس بود ساخته شدند، مثل نماهاي خارجي خانه سعید- خانه اصلی  در اردوگاه پناهندگان قرار داشت- يا نماهای خالد - جایی که سعید دنبالش می آید- . طراح صحنه ما، الیویه میدینگر در مدت زمانی كوتاه واقعاً كار فوق العاده اي انجام داد. فیلمبرداری با دو روز و نیم کار در تل آویو به پایان رسید.

 

آیا برای شما و اعضای گروه در حین فیلمبرداری حادثه ای که سلامتی تان را به خطر بیندازد، پیش آمد؟ چطور موفق شدید امنیت چنین گروه بزرگی را در این شرایط تامین کنید؟

ما برنامه منظم و دقيقي نداشتيم چون مي دانستيم كه چنين چيزي در نابلس غير ممكن است. ولی  يك گروه امنيتي داشتيم كه با آنها درباره این که کی و کجا فیلمبرداری کنیم، مشورت مي كرديم. ما خيلي خوش شانس بوديم كه همكاران شريف و شجاعي نصیب مان شد . آنها به ما اطلاع می دادند که بهترین امکانات موجود چیست و ما بهترین واکنش را انجام می دادیم. لحظاتی که در موقعیت خطرناکی قرار می گرفتیم، واکنش بازیگران و اعضای گروه تا حد امکان شجاعانه بود. آنها فکر می کردند كه در فيلمي مشغول كار هستند كه ارزش به خرج دادن شجاعت را دارد.

فيلمبرداري در آن موقعیت زمانی و مكانی دیوانگی بود. هر روز با يك مشكل جديد روبرو می شدیم. اسرائيلي ها و فلسطيني ها ، هر دو طرف از ما مي خواستند كه از گروه كوچك تري استفاده کنیم. ولی با یک گروه کوچک تر امکان نداشت تا بتوانیم به فیلمبرداری ادامه بدهیم. ما يك اكيپ ٧٠ نفره و ٣٠ وسيله نقلیه داشتیم که امکان نداشت به راحتی آنها را جابجا یا مخفی بکنیم.

بعضي از فلسطيني ها فكر مي كردند فيلمي عليه آنها مي سازيم. و بعضی از فلسطینی ها از فیلم حمایت می کردند چون معتقد بودند ما برای آزادي و دموكراسي مي جنگیم. گروه مسلحی هم با این تصور که ما نگاه درستی به قضیه بمب گذاری ها انتحاری نداریم ، آمدند و از ما خواستند تا فیلمبرداری را متوقف کنیم. با این حال حتی یک روز هم فیلمبرداری را متوقف نکردیم. ما فقط زمانی که تیراندازی وجود داشت تا زمان خاتمه آن صبر می کردیم و سپس ادامه می دادیم.

 

درباره سختی های مختلف فیلمبرداری در نابلس توضیح دهید.

براي اينكه بتوانيد به این منطقه وارد شويد بايد با نظامي هاي اسرائيلي دوست شويد و براي اينكه بتوانيد در آنجا زنده بمانید باید با فلسطيني ها همکاری کنید و این یعنی دو کار متضاد. خیلي از فلسطيني ها به ما مظنون بودند که چطور توانسته ایم این همه آدم و وسیله را وارد نابلس بکنیم. همه می خواستند فيلمنامه را بخوانند و خيلي از آنها نمي توانستند درك كنند براي چه تلاش مي كنيم و برداشت متفاوتی از کار ما داشتند.

در نابلس، نظامي هاي اسرائيلي تقريبا هر روز به شهر حمله مي كردند و هر فلسطيني مشکوکی را دستگير مي كردند. هر روز صبح با به راه افتادن تانک ها، شليك گلوله و حملات موشك آغاز می شود و شب ها هم در شهر حكومت نظامي برقرار است. بنابر این مجبور بودیم گزارشي از وضعيت مان به گروهاي فلسطيني ها ارائه دهيم. بدون اينكه اسرائيلي از رابطه ما بویی ببرند. براي اينكه بيرون رفتن یا ماندن در نابلس سخت تر از آنی می شد که بود.

بدتر از همه اينها ، اختلافي بود كه بين گروه های فلسطيني وجود داشت. عده اي از آنها ما را تهديد مي كردند و گروهي ديگري تاييدمان مي كردند. این شایعه که فیلم علیه بمب گذران انتحاری است خیلی زود در شهر پیچید و يكي از گروه هاي فلسطيني حسن تيتي ، مدیر صحنه فیلم ، را دزدیدند و از ما خواستند نابلس را ترك كنيم.

همان روز يك موشك اسرائيلي نزديك اتومبیل ما خورد و نظامی ها به ما دستور دادند تا آنجا را ترک کنیم. مرگ در يك قدمي ما بود و وضعيت با گذشت زمان بدتر مي شد. واقعا وحشتناك بود. هر يك از اين مسائل خود به تنهايي دليل موجهي براي تعطيلي كار بودند و ما مشکلات زیادی داشتیم که باید حل شان می کردیم: چطور مي توانستم مدیر صحنه ام را آزاد كنم ؟ چطور می توانستم ارتباط خودم را با گروه های مختلف فلسطینی بدون این که اسرائیلی ها بفهمند و مرا یکی از آنها قلمداد کنند، حفظ کنم؟ با خطر حملات موشکی چه باید می کردم؟ چطور شش آدم حرفه ای را در کوتاه ترین زمان پیدا کنم و این که چطور به آنها علت ترک افراد قبلی را توضیح  بدهم؟

بنابر این تصميم گرفتم با ياسر عرفات تماس برقرار کنم، البته موفق به دیدنش نشدم. مي دانستم که عرفات اهل سينما و فيلم ديدن نيست، ولی با این وجود به ما كمك كرد كه مدیر صحنه مان را آزاد كنيم، حسن دو ساعت بعد برگشت.

بعد با یک مشکل تازه روبرو شدیم، این که آیا باید در نابلس بمانیم یا آنجا را ترک کنیم؟ اگر می رفتیم باید با این شایعه که خائن هستیم کنار می آمدیم ، البته حسن و اعضای محلی گروه را هم بایستی پشت سر مان جا می گذاشتیم و گروه های فلسطینی حامی مان را هم دچار مشکل می کردیم. اگر می ماندیم باید در یک منطقه جنگی به کار ادامه می دادیم. این تنها گزینه منطقی بود، ولی به بروز یک مشکل دیگر منتهی شد؛ بیرو به ير تهیه کننده فیلم می خواست ما را ترک کند. بعد از یک مشاجره طولانی به بیرو گفتم که شروع به یک مبارزه اساسی می کنم تا شایعاتی را که در شهر جریان دارد، متوقف کنم. هم زمان خبرنگاران محلی و خارجی می خواستند خبر دزدیده شده مدیر صحنه فیلم را به تمام خبرگزاری ها مخابره کنند. از آنها خواستم تا دست نگهدارند، به خاطر این که می ترسیدم مبادا اتفاق بدتری رخ بدهد.

گروه های فلسطینی مخالف ما شروع به پخش یک جزوه علیه ما کردند با این مضمون که ما جزو یک توطئه اسپانیایی/آمریکایی هستیم. با این کار عملاً ما صاحب یک وجهه غیر قانونی شدیم. هر قدمی که به جلو بر می داشتیم، مجبور می شدیم دو قدم به عقب برگردیم. تمام برنامه های ما برای فیلمبرداری مختل شد.

بعد از سه هفته وقفه، دوباره شروع به کار کردیم. البته بایستی مشکلات جزیی مالی را هم که با این کار ایجاد شده بود، حل می کردیم. شش عضو جدید به گروه اضافه کردیم و زیر فشار عصبی شدید و ترس به کار ادامه دادیم.

پنج روز بعد یک مین در سیصد متری جایی که مشغول فیلمبرداری بودیم ، منفجر شد. به سرعت خودمان را به آنجا رساندیم. سه مرد جوان در جایی که شب قبل فیلمبرداری می کردیم، کشته شده بودند. لوبانا آزابال، هنرپیشه نقش اول زن فیلم، با دیدن این صحنه غش کرد. ما می خواستیم به خاطر اصالت فیلم، هر طور شده به فیلمبرداری را در نابلس ادامه بدهیم، اما مجبور به فرار شدیم. چاره دیگری نداشتیم، باید آنجا را ترک می کردیم. تصمیم گرفتیم تا به زادگاه من ، ناصریه برویم و نابلس را با تمام خوبی هایی که داشت، ترک کنیم.

ما تمام این خطرهای احمقانه را پذیرفته بودیم تا فیلم در حد امکان به واقعیت نزدیک تر باشد. نگاه و حسی اصیل داشته باشد . من درک می کنم که چرا گروه فلسطینی این کار را پذیرفتند، اما این که چطور گروه خارجی ما پذیرفتند تا زندگی خودشان را در معرض خطر قرار بدهند، مرا به حیرت می اندازد.


گروه فيلمبرداري كجا ساكن بودند ؟ با توجه به اينكه حدود ٧٠ نفر بودند.

ما یک هتل واقعاً زیبا گیرمان آمد. برای من باورنکردنی بود که چطور فلسطینی ها زیر فشار اسرائیلی ها توانسته اند چنین جایی  را حفظ کنند. بچه ها هر روز به مدرسه می رفتند، به استثنای روزهایی که حکومت نظامی بود یا حمله ای صورت می گرفت. مغازه ها باز بودند. عروسي ها برگزار مي شد و مردم جوک می گفتند و می خندیدند. با این حال شما می توانستید هم زمان نشانه های سقوط یک جامعه را هم ببینید. در آنجا پلیسی وجود نداشت و گروه های مسلح افراطی هر روز بانک ها را غارت می کردند. کرانه غربی مثل غرب وحشی بود.

 

و فيلم شما هم تبدیل شده بود به تکه استخوانی میان گروه های مسلح که در حال مشاجره بودند!

يكي از گروه ها از لحظه شروع فيلمبرداري می خواست که کارمان را متوقف کنیم. آنها فیلم را ضد فلسطینی ارزیابی می کردند. چون خشونت اسرائیلی ها در سرزمین های اشغالی را نشان نمی داد. گروه دوم ما را قبول داشتند ، چون به آزادی بیان مصرانه اعتقاد داشتند و با سلاح های شان از ما حمایت می کردند. خوشبختانه هرگز موردی برای استفاده از آنها پیش نیامد.

 

آیا فيلمنامه را خوانده بودند يا از طريق ديگري با داستان فيلم آشنا شدند؟

همه ساكنان نابلس ، شایعاتی درباره فيلمنامه شنيده بودند و هر کدام نظری درباره فیلم داشتند. فيلم تبدیل شده بود به موضوع اصلی گفت و گو های مردم، حتی خود من هم مجبور بودم زمانی که برای خرید به خواربارفروشی می روم درباره فیلم صحبت کنم. هم زمان برای هر کار کوچکی مثل گرفتن اجازه ورود یا خروج یک هنرپیشه از شهر، مجبور بودیم با سربازان هم مذاکره کنیم.

 

تقريبا تمام هنرپيشه هاي فيلم، فلسطيني هايي هستند که در اسرائیل یا مثل شما در اروپا زندگی می کنند. بازیگر نقش اول زن فیلم لوبانا آزابال متولد بلژیک است. رابطه افراد با لوبانا یا اعضای غیر فلسطینی گروه با ساکنین نابلس چطور بود؟

آنها خیلی به ما اعتماد داشتند و هر جا که می رفتیم از ما استقبال می کردند. آنها از این که ما می خواستیم از تجارب دست اول و خطرهایی که هر روز با آن ها دست و پنجه نرم می کنند، صحبت کنیم سپاس گذاری می کردند. یک بار وقتی برای خرید کفش رفته بودم، خانم فروشنده وقتی فهمید من کی هستم می خواست کفش ها را به من هدیه کند.

 

شما از سال ١٩٨١ در هلند زندگي مي كنيد ولی به شکل فعال وضعیت خاورمیانه را دنبال کرده اید. نظرتان درباره یک قرارداد صلح میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها چیست؟

تا امروز هیچ یک از دولت های اسرائیل، دولت فلسطین را به رسمیت نشناخته اند. به نظر من تنها راه حل موجود رعایت اصل برابری میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها به مثابه دو ملت است. در این صورت است که مذاکره بر سر مسائل جزیی می تواند صورت بگیرد.

 

اگر حمله های انتحاری ادامه پیدا کند، اسرائیل هیچ توافقی را قبول نخواهد کرد و فلسطینی ها هم نخواهند توانست دولت خودشان را داشته باشند. با این دیدگاه موافق هستید؟

حملات انتحاری نتیجه ظلمی است که ابتدا باید آن را متوقف کرد. اسرائیلی ها فراموش می کنند که اشغال حتی در دوران قرارداد صلح اسلو ادامه داشت.

 

آیا شما حملات انتحاری را محکوم می کنید؟

برای چی؟ من مخالف کشتار آدم ها هستم و می خواهم که این کار متوقف بشه. ولی مهاجمین انتحاری را هم محکوم نمی کنم. به نظر من این یک واکنش انسانی در برابر یک شرایط حاد است.

 

فيلم با انفجار بمب در يك اتوبوس اسرائيلي تمام مي شود. چرا اجساد خونین و متلاشی شده کشته شدگان بی گناه اسرائیلی را نشان ندادید؟

پایانی که من  انتخاب کرده ام بسيار قوي است. ما می دانیم که بعد چه اتفاقی می افتد ، چون بارها از رسانه های عمومی تصاویر بعد از حملات انتحاری را دیده ایم؛ ولی هرگز تصاویر قبل از حمله نشان داده نشده .

 

بنیاد فیلم اسرائیل در نظر دارد حقوق پخش فيلم در اسرائیل را بخرد. از اين بابت راضی هستی؟

خيلي خوشحال مي شوم كه اسرائیلی ها فيلم را ببينند چون به عقيده آنها ، فلسطيني ها يا تروريست اند و يا اصلا به حساب نمي آيند. دارم سعی می کنم که فیلم را در کرانه غربی هم نمایش بدهم، فعلاً در حال مذاکره هستیم.