Michael Winterbottom
هدفم ساختن یک فیلم شوخ بود
مصاحبه با مایکل وینترباتم
کارگردان تریسترام شندی: یک قصۀ آسمون ریسمون
جایزه لاله طلایی بیست و پنجمین دوره جشنواره فیلم استانبول به فیلم تریسترام شندی: یک قصۀ آسمون ریسمون ساخته مایکل وینترباتم رسید. در حالی که فیلم بعدی او راهی به سوی گوانتانامو که هنوز در بسیاری از کشورها به نمایش درنیامده، یک ماه قبل موفق به کسب خرس طلایی بهترین کارگردانی در جشنواره برلین شد.
زندگی و عقاید تریسترام شندی: یک قصۀ آسمون ریسمون یا یک قصه خیالی و باور نکردنی اقتباسی کاملاً آزاد از رمانی مشهور است که به فیلم ناشدنی شهرت دارد. رمانی پیکارسک و قرن هجدهمی که لارنس استرن آن را تحت تاثیر رابله و سروانتس نوشته و بازتابش در رمان مدرن قرن بیستم مخصوصاً در آثار جیمز جویس، ویرجینیا ولف و بسیاری دیگر به شکلی انکارناپذیر به چشم می خورد.
مایکل وینترباتم کارگردان شناخته شده و پر کاری است که چند سال قبل برای فیلمبرداری سکانس هایی از فیلم در این دنیا به کشورمان نیز سفر کرده بود. طبیعی است یافتن چنین کارگردان مشغولی کار چندان ساده ای نیست، به همین خاطر گفتگوی تلفنی زیر نمی تواند گویای تمامی دغدغه ها و دستاوردهای او در زمینه فیلمسازی باشد.
کارگردان بسیار پر کاری هستید. هر سال دست کم یک فیلم تازه می سازید. برنامه کاری تان چطوری است؟ آیا در آن واحد روی بیش از یک پروژه کار می کنید، یا بین فیلم ها امکان استراحت وجود دارد؟
بعضی وقت ها امکان استراحت کوتاهی وجود دارد. راستش خیلی دوست دارم بدانم فیلم بعدیم چه شکلی خواهد بود. به همین خاطر، وقتی در ذهنم یک پروژه آماده وجود دارد و برای تهیه سرمایه ساخت آن تلاش می کنم فرصتی برای استراحت وجود ندارد. استراحت های کوتاه مدت میان پروژه ها به اندازه یک تعطیلی طولانی لذت بخش نیست. البته یکی از دلایل اصلی این اتفاق کار همزمان روی بیش از یک پروژه است. مثلاً در حال حاضر کار تبلیغ روی تریسترام شندی ادامه دارد. همزمان راهی به سوی گوانتانامو را تمام کردم و نقشه ای کشیده ام که تابستان امسال در ایتالیا فیلمبرداری کنم، فیلمنامه تمام شده و در حال آماده سازی آن برای فیلمبرداری هستم. البته برای امسال پروژه های متفاوت و دیگری هم دارم.
شنیده بودم که فاسبیندر از کارگردان های محبوب تان است. راستش این پر کاری شما مرا به یاد او می اندازد.
وقتی شروع به کار سینما کردم، فاسبیندر برایم واقعاً حکم یک قهرمان را داشت. کسی که در مدت زمانی کوتاه این همه فیلم ساخته و تمام ساخته هایش احساس تحسین را بر می انگیزد. تا جایی که می دانم فیلم هایی هم بود که فاسبیندر شروع به ساختن شان کرده و نیمه تمام رهایشان کرده. من شخصاً ترجیح می دهم فیلمی را که شروع کرده ام، تمام کنم.
تریسترام شندی: یک قصۀ آسمون ریسمون در آن واحد درباره فیلمسازی، یا بهتر بگویم فیلم نساختن است. در چنین وضعیتی برای من یادآور فیلم از فاحشۀ مقدس برحذر باش فاسبیندر هم هست، که خود شما هم در فیلم اشاراتی به آن کرده اید.
هر چقدر هم که در فیلم نامی از فاسبیندر برده شده باشد، باز هم نخواسته بودم که به فیلم خاصی از او ارجاع بدهم. البته، این درسته که شباهت هایی در کار هست. در کنار این به واسطه قطعات موسیقی استفاده شده، ارجاع هایی هم به فیلم های دیگر صورت گرفته. مثل کارهایی که نینو روتا برای فیلم های فلینی ساخته یا موسیقی مایکل نایمن برای فیلم قرارداد طراح تصنیف کرده است.
این وضعیت فیلم نساختن از یک نگاه با وضعیت دو پرسوناژ اصلی بسیار همخوان است. هر دو به نوعی تصویرگر مردانی اخته شده هستند و غرور مردانه بر رابطه میان این دو به شدت حاکم است.
[می خندد] موقع ساختن فیلم اصلاً فکر نمی کردم چنین برداشتی از رابطه اینها صورت خواهد گرفت. البته اعتراض کردن من یا گفتن این که برداشت غلطی است به هر شکلی ممکن نیست، اما راستش به فکر من نرسیده بود.
رمان لارنس استرن که به عنوان منبع اقتباس تان انتخاب کرده اید، هر چند در قرن هجدهم نوشته شده اما به عنوان اولین نمونه های ادبیات پست مدرن به رسمیت شناخته شده است. به نظر شما فیلم تریسترام شندی چه نوع فیلمی است؟ شما این فیلم را پست مدرن می دانید یا خیر؟
در آن دوره رمان های زیادی از زبان اول شخص مفرد و به شکلی خاطرات گونه نوشته شده. راستش رمان استرن از این نظر رمانی به شدت بازیگوشانه و سرشار از شوخ طبعی است. به نظرم اطلاق کلمه شوخ به رمان از کلمه پست مدرن بهتر است. هدف اولیه من هم ساختن یک فیلم شوخ بود.
در فیلم استیو کوگان درباره رمان می گوید: رمانی پست مدرن که در دوره ای نوشته شده که مدرنیسمی در کار نبود تا پستی در کار باشد.
این هم یکی از شوخی های فیلم است، حقیقت اش یکی از بازی های ما بود. راستش استیو اصلاً رمان را نخوانده بود اما در یک صحنه چنین جمله ای را گفت.
اگر این اتفاق را مبنا قرار بدهیم می شود گفت که امکان بداهه پردازی را به بازیگران می دهید؟
بله، حتماً. موقع ساختن فیلم ترجیح می دهم همه تا حد ممکن راحت باشند. این طوری بازیگران کارهایی را که عموماً نمی تونند یا نمی گذارند که انجام بدهند، تجربه می کنند. به همین خاطر بداهه پردازی را دوست دارم. در صحنه های تاریخی تریسترام شندی گفتگوهای طولانی همان طور که در فیلمنامه بود حفظ شد، اما در صحنه های معاصر بازیگران بداهه پردازی کردند. اغلب بازیگرانی که با آنها کار کرده ام پیشینه خوبی در کارهای کمدی دارند و این سابقه جسارت بداهه پردازی را به آنها می دهد. از طرف دیگر باید اضافه کنم که استیو کوگان و راب برایدون موقع نوشتن فیلمنامه خیلی با من همکاری کردند. موقع پرورش شخصیت ها و موقعیت ها به شکل مرتب با هم کار کردیم.
برخورد تماشاچی ها در کشورهای مختلف با تریسترام شندی چطور بود؟ آیا می شود گفت که حس طنزانگلیسی بر فیلم حاکم است؟
البته میزان دریافت شوخی های فیلم در انگلستان با بقیه کشورها فرق می کند. استیو در انگلستان بازیگر شناخته شده ای است و همین شوخی های درون فیلم، و مرز میان واقعیت و بازی برای تماشاگر بیشتر مشخص است. البته نقشی که استیو کوگان در فیلم بازی می کند زندگی واقعی خودش نیست اما شباهت های زیادی هم با تصویری که از او در ذهن مردم اینجا هست، وجود دارد. در کشورهای دیگر اغلب کسانی که فیلم را دیده اند همۀ آن را ساختگی ارزیابی می کنند، اما طنز آن را هم دریافت کرده اند. مثل اسپانیا که فیلم در آن با زیرنویس نمایش داده شد...
با استیو کوگان قبلاً در 24 Hour Party People هم کار کرده اید که ساختاری میان داستانی و مستند داشت. آیا در آینده قصد ندارید با استیو کوگان فیلمی تماماً داستانی بسازید؟
در واقع ساختن تریسترام شندی یک دلیل محکم داشت و آن کار مجدد با استیو بود، می خواستم باز هم با استیو کار کنم. در انگلستان درباره بازیگرانی که پیشینه کار کمدی دارند چنین برداشتی وجود دارد که آنها هنگام کار جزئی از شخصیت خود را به پرسوناژ وام می دهند. به همین دلیل شخصیتی که روی پرده ظاهر می شود نسخه ای پرداخته شده از خود آنهاست. من از این تعبیر خیلی خوشم می آید و دلم می خواهد بازهم با استیو کار کنم. اما این که چگونه فیلم و چگونه شخصیتی از آب در خواهد امد، راستش نمی دانم.
با وجود این که نویسنده فیلمنامه هم خودتان هستید به جای نام خودتان از اسم ساختگی مارتین هاردی در تیتراژ استفاده کرده اید، چرا؟
این هم یک نوع شوخی بود. قبل از هر چیز اسم مارتین هاردی به نوعی قلب شده تریسترام شندی است. علت دیگری هم دارد، ابتدا با فرانک کاترل بویس شروع به نوشتن فیلمنامه کردیم. بعد من شروع به اضافه کردن اتفاقات صحنه فیلمبرداری و در واقع پشت صحنه ساختن فیلم کردم. در این مقطع استیو راب هم در نوشتن فیلمنامه همکاری کرد. البته بازیگران دیگر هم همین طور... در نهایت تعداد افرادی که در نوشتن فیلمنامه سهیم شدند آن قدر زیاد شد که تصمیم به اجرای چنین شوخی گرفتیم.
جدا از پر کاری تان، طبع آزمایی شما در ژانرهای مختلف سینمایی هم جلب توجه می کند. آیا این نوعی مبارزه طلبی است؟
وقتی شروع به ساختن یک فیلم جدید می کنم، کار با یک چیز کاملا تر و تازه خیلی هیجان بخش است. مثل فیلم آخرم راهی به سوی گوانتانامو... خیلی ها را به یاد فیلم جاده ای در این دنیا که چهار سال قبل ساختم، خواهد انداخت. اما دارای وجهی میان مستند و داستانی هم هست که آن را به چیز متفاوتی تبدیل می کند.
در اکران راهی به سوی گونتانامو تجربه تازه ای هم آزموده شد و آن نمایش همزمان فیلم در سینماها و کانال چهار انگلستان بود. چطور شد که چنین شیوه ای را انتخاب کردید؟
این فیلم همزمان روی دی وی دی هم پخش شد و از طریق اینترنت هم قابل دریافت است. چیزی که گفتید فقط درباره انگلستان صدق می کند. فیلم هم اکنون به کشورهای زیادی فروخته شده و چنین نمایشی در آن کشورها مورد نظر ما نیست. کانال چهار یکی از تهیه کنندگان فیلم است و می خواست خیلی زود آن را پخش کند. دلیل دیگر و مهم تری که باعث ساختن این فیلم توسط من شد، حضور پانصد نفر انسان در گوانتانامو بود. اشاره به چنین واقعیتی بود که باعث شد خیلی سریع فیلم را بسازم و نمایش بدهم. در یک برنامه عادی نمایش، بین نمایش فیلم در سینما و تلویزیون باید یک سال فاصله وجود داشته باشد.
در راهی به سوی گوانتانامو با مت وایتکراس همکاری کرده اید. نحوه تقسیم کار میان شما چگونه بود؟
با مت قبلاً در فیلم در این دنیا هم کار کرده بودم و تدوین فیلم نه ترانه را هم او انجام داده بود. وقتی شروع به ساختن فیلم کردیم مت رپرتاژی با سه نفر که این حوادث برای آنها رخ داده بود، تهیه کرد. وقتی رپرتاژ تمام شد با 600 صفحه نوشته روبرو شدیم. به همین خاطر شروع به کار مجدد کردیم تا قصه اصلی خودمان را پیدا کنیم. در هنگام فیلمبرداری مت نقش دستیار کارگردان را هم به عهده گرفت و تیم دوم را رهبری کرد.
راهی به سوی گوانتانامو در جشنواره فیلم برلین توجه خیلی ها را جلب کرد و البته نظرهای متفاوتی را برانگیخت، از طرف دیگر خرس طلای بهترین کارگردانی را هم برای شما کسب کرد. خیلی ها به تدوین متظاهرانه آن اعتراض کردند. شما درباره این نقدها چی فکر می کنید؟
بله، آنها قصه را باورنکردنی توصیف کردند. اما فیلم قصه واقعی سه مرد جوان است و اطمینان می دهم که 95 درصد چیزهایی که در فیلم دیده می شود حقیقت محض است. البته سوال هایی از این دست که چرا دست به چنین سفری زدند، آیا قصد شرکت در جنگ را داشتند، واقعاً با خود سلاح حمل می کردند یا نه؟ مرتباً از سوی تماشاگران و منتقدان پرسیده خواهد شد. اما درباره این که آنها تروریست باشند، هیچ دلیل قانع کننده ای در میان نیست.
وقتی به فیلم های راهی به سوی گوانتانامو و یا تریسترام شندی یا فیلم قبلی تان 24 Hour Party People نگاه می کنیم چنین سوالی به ذهن خطور می کند: کار در میان حیطه ای نامشخص میان داستانی و مستند چقدر برای شما جذاب است؟
البته وقتی فیلم می سازید در آغاز و پایان آن قصه را کنترل می کنید. ولی درباره راهی به سوی گوانتانامو می توانم بگویم که این قصه واقعاً طولانی بود. باید برای انتقال قصه در فیلم آن را به نوعی فشرده می کردیم. از طرف دیگر سوال هایی هم برای تماشاگر در خود پنهان داشت. به همین خاطر موقع تدوین خیلی سعی کردیم تا حد امکان فیلم را واضح، مهیج و برای تماشاگر جذاب بسازیم.