Ki-duk Kim
زبان سرچشمه سوء تفاهم است
مصاحبه با کیم کی دوک
در یکی از مصاحبه های تان گفته بودید " که هر وقت چیزی را نمی فهمم برای درک آن یک فیلم درباره اش می سازم " ، آیا همین دلیل باعث شده تا کارگردانی را انتخاب کنید؟ چطوری تصمیم گرفتید که فیلمساز بشوید؟
من به فیلمسازی به عنوان درک معنای زندگی و دوران آموزش نگاه می کنم. هر چقدر فیلم بیشتری بسازم، عمق سرشت انسان ها و شکوه آن را بیشتر می فهمم. خیلی کنجکاو و نگران فیلم های آینده هستم که چه چیز به من خواهند گفت. تصور می کنم معانی شان عوض شود، قطعاً یکسان نخواهند ماند، چون هر چه زمان بگذرد من هم عوض می شوم.
در فرانسه هنرهای زیبا خوانده اید و در جنوب فرانسه مدتی به نقاشی خیابانی اشتغال داشته اید، به نظر شما آموزش نقاشی در کارگردانی شما چه تاثیری داشته است؟
هنر نقاشی را نباید فقط به شکل رنگ آمیزی دید. بعضی آدم ها به هنر نقاشی به چشم بازتاب دو بعدی جهان اطراف شان نگاه می کنند. اما برای من هر فکری برای خود جا و موجودیت پیدا می کند. در نقاشی انسان ، انعکاس سرشت خودش را در شکلی دیگرمی بیند. برای من نقاشی مالیدن رنگ روی کاغذ سفید نیست. بلکه رنگ آمیزی آن چیزی است که در زندگی واقعی جریان دارد. به همین علت نقاشی به تاثیر خودش در فیلم های من ادامه خواهد داد.
تاثیر نقاشی در فیلم های جزیره و بهار، تابستان،پائیز، زمستان...و بهار یا خانه خالی مشخص است. در مقابل فیلم هایی مثل دختر فداکار و آدم بد قرار دارند که اثری از این پیشینه در آنها دیده نمی شود و بیشتر از مکان ها یا فضا سازی روی شخصیت ها متمرکز شده اید. شما خودتان به چنین تقسیم بندی در کارنامه تان اعتقاد دارید؟
بله. بعضی فیلم هایم زیادی به مکان و بعضی از آن ها زیادی به شخصیت ها احتیاج دارند. با این حال فکر نمی کنم تقسیم بندی ساده ای باشد. کلاً فیلم هایم را برای به حقیقت در آوردن احساس های آنی ام می سازم. با این وجود می توانم بگویم که فیلم هایم را به سه دسته تقسیم می کنم: اول فیلم هایی که محور آن ها شخصیت است و پر از نماهای نزدیک مثلاً آدم بد، دومی فیلم هایی که به آدم ها به عنوان بخشی از طبیعت می پردازد و پر از پلان سکانس است مانند بهار، تابستان ... و آخرین دسته فیلم هایی که برای نشان دادن انسان درون طبیعت و با نماهای عمومی گرفته ام ، به عنوان نمونه می توانم از نشانی ناشناس اشاره کنم.
در بهار، تابستان،پائیز، زمستان...و بهار شما را هنگام نقاشی دیدیم. هنوز به نقاشی ادامه می دهید؟
نه. فیلمسازی آن قدر وقتم را می گیرد که زمانی برای نقاشی کردن پیدا نمی کنم. به همین علت با کشیدن نقاشی هایی که داخل فیلم هایم از آن ها استفاده می کنم برای رفع این نیاز کوشش می کنم. البته می توانم بگویم که قاب فیلم هایم را مثل تابلوی نقاشی طراحی می کنم و مطمئنا اگر روزی برسد که نتوانم فیلم بسازم، دوباره شروع به نقاشی می کنم.
فیلم های تان را به شکل نیمه انتزاعی ارزیابی می کنید. می شود توضیح بدهید برای شما دقیقاً این صفت به چه معنی است؟ این مشخصه را می توان برای همه فیلم های تان به کار برد؟
معنی آن به شکل کامل ترکیب حقیقت و خیال است. فکر نمی کنم همه فیلم هایم با این فرمول تطابق داشته باشد. نمی توانم هیچ یک از فیلم هایم را صد در صد نیمه انتزاعی عنوان کنم. بگذارید مثالی بزنم، در میان فیلم هایم آدرس ناشناس و گارد ساحلی کمتر انتزاعی و جزیره و خانه خالی بسیار انتزاعی هستند..
در گارد ساحلی سرگذشت یک نگهبان را در منطقه مرزی کره شمالی و جنوبی روایت می کنید. فیلم شما درباره توهم تعادل قدرت در هر دو طرف مرز است که انسانیت را نابود می کند. فیلم به خاطر ساختار قوی و موضوع مدرن اش در جشنواره کارلو ویواری جایزه فیپرشی را گرفت، نظرتان درباره دوپاره شدن کره چیست؟
آمریکا نقش مهمی در دو نیمه شدن شبه جزیره کره داشته و از این رو وجود صلح میان دو کره، که می تواند آن را به کشوری تبدیل کنند که باعث هراس آمریکا می شود. توجه آمریکا به کره باعث فشار آوردن به مرزهای تخیل آدمی می شود. فکر می کنم هنوز حالتی بحرانی در کره حاکم است.
از جشنواره ونیز که در آن با فیلم جزیره تماشاگران را حیرت زده کردید زمان زیادی نگذشته، به نظر می آید که در فیلم های آخرتان بیش از موضوع خشونت به آرامش درونی توجه نشان داده اید؟
بله. از بهار، تابستان، پاییز، زمستان...و بهار به این طرف تغییر کرده ام، دیگر خشم گذشته ام ناپدیدی شده و در حال حاضر بیشتر برای درک انسان ها و جامعه تلاش می کنم. نمی دانم این وضعیت روحی چقدر دوام خواهد آورد، ولی این طور تصور می کنم که یک دوره فیلم هایی با مضمون آرامش درونی خواهم ساخت و مغزم را با فکر کردن درباره احساس میان درک صحیح و غلط خسته خواهم کرد.
شما یک دوره خودتان را به عنوان سازنده فیلم های چریکی ، فیلم هایی با بودجه بسیار کم و روزهای اندک فیلمبرداری، معرفی کردید. در فیلم های این دوره روی اختلافات طبقاتی و اقتصادی متمرکز شدید. فکر می کنید این تم ها با روش فیلمسازی تان ارتباطی دارد؟
از دوره کودکی شروع به کار کردم و عموماً زندگی ام را با پول کم اداره کرده ام.بهتر است بگویم که همیشه به صرفه جویی اهمیت می دادم. پدرم همواره می گفت که انسان ها در طول عمرشان باید به کار کردن ادامه بدهند و صرفه جویی را هم فراموش نکنند. به توصیه های او عمل کردم و در نهایت تبدیل به روش زندگی ام شد. به همین دلیل در مدت کم و بودجه اندک کار کردن برای من مشکل نیست. در کشورم هم عموماً با قرار داشتن در جریان اصلی فیلمسازی و یا خارج از آن بودن مورد قضاوت قرار می گیرم. دوست ندارم فیلم هایم فقط از این جهت مورد ارزیابی قرار بگیرند.
بعد از فیلم دختر فداکار که فیلمی رئالیستی با فیلمنامه ای سنگین بود به سراغ فیلم خانه خالی رفته اید که فیلمی است که خیال و واقعیت را در هم آمیخته و قسمت های سورئال هم دارد. با وجودی که هر دو فیلم با فاصله ای کوتاه ساخته شده اند، این تفاوت های بنیادی را چگونه توضیح می دهید؟
نمی توانم این تغییر را توضیح بدهم. در کره جنوبی منتقدان به شکل طنزآمیزی ادعا می کنند که همه فیلم های من یک شکل هستند. من با این دید به شدت مخالفم. با گذشت سال ها، احساس می کنم بیشتر در خلاء راه رفته ام. درست مثل این که مغزم خالی می شود. خوشبخت نشده ام، اما بدبخت هم نیستم. مثل این که در زندگی هیچ چیز اهمیتی نداشته باشد. هیچ چیز توجهم را جلب نمی کند. تغییر خودم را فقط این طوری می توانم توضیح بدهم.
در بهار، تابستان، پائیز و زمستان... و بهار از بودیسم بحث می کنید و در دختر فداکار به مسیحیت ارجاع می دهید. موضوع دین در فیلم های تان چگونه تحت تاثیر قرار می گیرد؟
برای من یک دین قطعی وجود ندارد. از نظر من ریاضیات ، علم، علوم سیاسی، اقتصاد و ادیان از حقیقت های یکسانی حرف می زنند و در اطراف واقعیت های یکسانی می چرخند.
ولی در کشورهای غربی فیلم های تان عموماً از دیدگاه دین مورد تحلیل قرار می گیرند و در این نقطه پای بودیسم و تصوف پیش کشیده می شود. البته همین نقدها و تحلیلها برای تماشاگر غربی چندان قابل فهم نیست. شما خودتان این چنین برخوردهایی را با فیلم های تان چطور ارزیابی می کنید؟
موقع ساختن فیلم به چگونگی درک تماشاگران غربی یا شرقی اهمیت چندانی نمی دهم و بیشتر فکرم را روی تضادهای زندگیم متمرکز می کنم. بعضی وقت ها با عناصر اعتقادی یا صوفی گرانه برخورد می کنم، اما اینها نتیجه آن تضادها یا اضطراب هایی است که در زندگی چشیده ام. انسان ها در صورتی که این موقعیت ها را زندگی کرده باشند، فیلم های مرا دوست خواهند داشت. بعضی از تماشاگران کره ای توانسته اند با فیلم های من از این طریق ارتباط برقرار کنند. برای بعضی ها هم چنین ارتباطی ممکن نیست. تصور می کنم برای درک کامل فیلم هایم ضروری است که تماشاگران زندگی آدمی و سرشت انسان ها را خوب درک کرده باشند.
در انجیل از قوم سامری- که نامش را به فیلم داده- به عنوان کسانی که برای حفاظت از باورهای شان از تحول سرباز می زند؛ نام برده شده. این موضوع چه ارتباطی با فیلم شما دارد؟
نام فیلم با مفهوم انجیلی آن کاملاً برابر است. اما من معانی بیشتری از آن چه در انجیل هست به آن اضافه کرده ام.
در دختر فداکار قصه را از دیدگاه سه انسان متفاوت می بینیم. در پایان تماشاگر با هر سه شخصیت نزدیکی احساس کرده و به درک کامل آنها نزدیک کی شود. انتخاب این طرز روایت با این هدف بوده یا علت دیگری هم داشته؟
علت انتخاب این نوع روایت دقیقاً همان چیزی است که شما به آن اشاره کرده اید. چیزی که شما می بینید همخوابگی دختری جوان با افراد مسن در ازای پول است. می خواستم دیدگاه دختر و خانواده اش را همزمان نشان بدهم. می خواستم تماشاگر را هدایت کنم به این فکر که انسان ها همدیگر را درک خواهند کرد.
دختر فداکار به دلیل مضمون اش بسیاری را خشمگین خواهد کرد، می توانم بگویم با این فیلم به مبانی اعتقادی و اخلاقی جامعه حمله کرده اید؟
نمی توانم بگویم که در دختر فداکار به قراردادهای اخلاقی اجتماعی حمله کرده ام، بلکه سوال هایی متفاوت و نگاهی دیگر گون به اجتماع ارائه داده ام. البته گاهی از ارزش ها و معیارهای اخلاقی مورد قبول جامعه دور افتاده ام. احساس و درک خودم را در فیلم ها به زبان می آورم و از دیدگاهی دیگر سعی دارم از انسان ها بپرسم " آیا امکان دارد این اتفاق بیفتد؟". قدرت تخیل انسان ها بی حد و مرز است. من هم هر زمان به فکر چیزهای متفاوتی هستم و سعی می کنم در چارچوب باورهای خودم آن ها را در فیلم هایم رئالیزه کنم.
اغلب فیلم های شما دیالوگ زیادی ندارند، حتی بعضی وقت ها شخصیت های بدون کلام در آن ها جا می دهید، آیا با فیلم های پر دیالوگ یا دیالوگ محور مخالف هستید یا سینما را رسانه ای می دانید که باید از راه تصویر حرف بزند؟مثلاً در خانه خالی شخصیت های اصلی تا پایان فیلم یک کلمه هم حرف نمی زنند. چرا در فیلم های تان به افراد ساکت نقش می دهید؟
هر چقدر که زندگی کنید، ایمان تان به کلمات همان قدر کم می شود. گفت و گو آسان ترین راه برای تحریف احساسات آدم هاست. برای همین من تصویر کردن رفتار و حرکات انسان ها را ترجیح می دهم. به نظر من بدن انسان بسیاری از حرف ها، افکار و احساساتش را به بیرون منعکس می کند، به همین دلیل چیزی را که کلمات به ما می دهند موهبتی اضافی می دانم. شخصیت هایم ترجیح می دهند صحبت نکنند و اکثرا سکوت کردن شان، از اعتماد نکردن شان به کلمات و یا کافی دانستن آن چیزی ناشی می شود بدن شان بروز می دهد. آنها انسان هایی بدون احساس نیستند. برای من گریه کردن یا قهقهه زدن زیباترین کلمات هستند.
شما سال ها در فرانسه زندگی کرده اید و زبان رایج را نمی دانستید، اما راهی برای برقراری ارتباط پیدا کردید. آیا همین امر باعث شده تا شخصیت های فیلم های تان نیز بدون نیاز به زبان با همدیگر ارتباط برقرار کنند؟
بله. حق با شماست. در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی مدت زیادی زندگی کرده ام و تفاوت های زبان بدن را بررسی کردم. با این روش توانستم ارتباط برقرار کنم. با این روش تفاوت های فرهنگی میان شرق و غرب را منعکس می کنم. به همین دلیل فیلم هایم تماشاگر غربی را تخت تاثیر قرار می دهد.
فیلم های زیادی وجود دارند که زمان زیادی صرف مراحل تولید و پس از تولید شان می کنند، ولی شما خانه خالی را در شانزده روز فیلمبرداری و در ده روز تدوین کردید. چطور موفق شدید این قدر سریع کار کنید؟
فکر کنم از دیدگاه کار با دوربین و تکنیک های فیلمبرداری هنوز انتظارات یک آماتور را دارم. تصاویر بدون تروکاژ را دوست دارم. در زمینه تبدیل صحنه ها با استفاده از حرکت دوربین و نور به صورتی افسون کننده هیچ مهارتی ندارم.جدا از بی استعداد بودن در خلق صحنه های پر زرق و برق یا تمرکز روی بازی هنرپیشه ، موضوع دیگری هم هست؛ من از ساده ترین ویژگی های دوربین و میکروفون می توانم استفاده کنم. به خاطر استفاده نکردن از دستگاه های پیچیده زمان زیادی به دست می آورم. بازیگران هم روی ریتم فیلم و شخصیت ها متمرکز می شوند. جدول زمانی فیلمبرداری را بسته به بودجه محدود فیلم تنظیم می کنم. فقط روی تم های اصلی فیلم متمرکز می شوم. گروه فنی از این کار من چندان خشنود نمی شود و مشکلاتی به وجود می آید، اما با گذشت زمان شروع به درک من می کنند. فیلمبرداری کردن به ترتیب فیلمنامه را دوست دارم. اگر باران ببارد فیلمنامه را عوض می کنم به طوری که در یک روز بارانی اتفاق بیفتد و به فیلمبرداری ادامه می دهم.
سه فیلم آخر را خودتان تدوین کرده اید، دلیل این کار چیست؟
چون دیگر از سر وکله زدن با گروه تدوین حوصله ام سر رفته بود. گروه تدوین موقع فیلمبرداری حضور ندارد و فیلم را فقط از دیدگاه فنی جمع و جور می کنند. اما من موقع کارگردانی آن نماها را با تمامی احساسم می سازم. پس به این نتیجه رسیدم که اگر تدوین را خودم انجام دهم،می توانم در مجموع یک فیلم احساسی تر و ظریف تر بسازم.
کسب هم زمان جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره برلین و ونیز بسیار نادر است و حتی شاید اولین بار باشد که چنین اتفاقی می افتد. در سال های اخیر در شکل کلی سینمای کره و در شکل اختصاصی آن فیلم های شما توانسته توجه خیلی ها را به خودش جلب کند. به عنوان جزیی از سینمای کره این واقعه را چطور ارزیابی می کنید؟
دقیقاً نمیدانم جواب شما را چطور بدهم، چون همان طوری که گفتید من هم جزیی از این سینما هستم. قطعاً فردی خارج از این حیطه و بی طرف بهتر از من می تواند این موضوع را حلاجی کند.گرفتن جایزه برای من بسیار باعث خوشحالی است، ولی اگر راستش را بخواهید، گرفتن جایزه در یک سال از دو جشنواره مهم را انتظار نداشتم. فکر می کنم از این به بعد باید فیلم های بهتری بسازم. البته باز هم هدف اصلی من گرفتن جایزه نیست، من موقع ساختن فیلم به ندای قلبی خودم گوش می دهم. این اواخر جشنواره بین المللی پوسان که در کره برگزار می شود باعث شده تا سینمای کشورم مورد توجه دنیا قرار بگیرد. در این جشنواره زمینه ای فراهم شد تا فیلم های کره ای توسط آدم هایی از دیگر کشورها دیده بشود و ما هم با کارگردان های خارجی ارتباط برقرار کنیم. این جشنواره امکاناتی فراهم کرد تا فیلم های من به جشنواره های خارجی هم راه پیدا کند و در نتیجه در بخش مسابقه شرکت کند و جوایزی هم به دست بیاورد. تصور می کنم در سال های آتی فیلم های بیشتری از سینمای کره به جشنواره های بین المللی دعوت بشوند.
سه فیلم آخر شما در جشنواره های بین المللی جوایز زیادی به دست آورده اند. این موفقیت را چطور توضیح می دهید؟
تصور می کنم تجربیاتم به عنوان یک نقاش، یک ملوان و یک کارگر کارخانه در این زمینه به من کمک بسیاری کرده است.
بعضی از فیلم های تان در کره جنوبی از طرف زنان و به خصوص فمینیست ها با عکس العمل های منفی روبرو شده، به نظرم دلیل این کار قرار گرفتن زنان فیلم در موقعیت هایی خطیر بوده که خشونت و جنسیت را با هم پیوند داده اید، از طرف دیگر در خانه خالی زن خانه داری وجود دارد که مورد خشونت قرار می گیرد و برای فرار از این موقعیت تلاش می کند؛ در این باره چی فکر می کنید؟
فکر نمی کنم عکس العمل منفی از طرف فمینیست ها دریافت کرده باشم. به نظر من مشکل اساسی در سنجش فیلم های من با معیارهای سنتی سینمای کره قرار دارد و این که زمان کافی برای درک این فیلم ها در اختیارشان گذاشته نشده است. من حتی باور ندارم که در کره فمینیست به مفهوم واقعی آن وجود داشته باشد و به نظر من دلیل بد فهمیده شدن فیلم های من تفاوت های اساسی است که با دیگر محصولات سینمایی کره دارند و در نتیجه با نوع داروی رایج هم خوانی ندارند. در جامعه کره زنان تلخی های بسیاری را متحمل شده اند و فیلم های من روی این موضوع متمرکز شده اند. آرزو می کنم که یک روز با فیلم های من بدون پیشداوری و برخوردهای خصمانه روبرو شده و معنای اصلی آن ها درک کنند.درک علت گرفتن این نقدها برایم سخت است. چون در فیلم های من فقط زن ها نیستند که در قربانی می شوند، مردها هم در موقعیت قربانی قرار دارند.
خشونت به عنوان یک عنصر مهم در فیلم های تان مرتّباً حضور دارد. در خانه خالی بین زن و شوهر و پلیس و فرد دستگیر شده خشونت دیده می شود. در دختر فداکار هم پدر یا هدف حمایت دست به خشونت می زند. در موقعیت های زیاد و متفاوتی روی موضوع خشونت متمرکز شده اید، نظرتان در این باره چیست؟آیا موقعیت هایی مثل این را که کسی با هدف حمایت دست به خشونت می زند، را می پسندید؟
از خشونت متنفرم. هنگام کودکی و زمانی که ملوان بودم قربانی خشونت پدرم و مافوق هایم شدم. در واقع دنیای پیرامون ما به شکلی باورنکردنی سرشار از خشونت شده، انسان ها به واسطه خشونت با هم ارتباط برقرار می کنند. مردها با مردهای دیگر، گروه ها با گروه های دیگر، پیروان یک دین با پیروان دین دیگر و مردم یک کشور با مردم کشوری دیگر به واسطه خشونت ارتباط برقرار می کنند. من برای نشان دادن تاثر خودم و این که عزادار این وضعیت هستم، فیلم می سازم.