Sigourney Weaver
خودم را در نقش های کمدی راحت تر حس می کنم
مصاحبه با سیگورنی ویور
جشنواره بین المللی فیلم ادینبورو که از چهاردهم سپامبر آغاز شده، در اولین روزهای برگزاری شصتمین دوره خود- کمتر جشنواره ای به این قدمت وجود دارد- میزبان سیگورنی ویور و آخرین فیلمش کیک برفی بود و جایزه یک عمر فعالیت هنری را به سیگورنی ویور ٥٧ ساله اهدا کرد.
سیگورنی ویور در ٨ اکتبر ١٩٤٩ در نیویورک به دنیا آمد. نام اصلی اش سوزان الکساندر ویور و فرزند سیلوستر ویور تهیه کننده تلویزیون و الیزابت اینگلیس، بازیگر بریتانیایی است. بازیگری را از دوران مدرسه شروع کرد و با انتخاب رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه استنفورد موفق شد تا در نمایش های دانشگاهی تجاربی گرانقدر کسب کند.سپس به دانشگاه ییل رفت و در رشته نمایش درس خواند. بعدها جذب تئاتر شد و در دهه ٧٠ نقش های مهمی در نمایشنامه هایی چون وزغ ها و داریل و کارلو کنی و جنی بازی کرد. در اوایل این دهه نقش هایی نیز در فیلم ها و سریال تلویزیونی به وی پیشنهاد شد و سرانجام با ایفای نقشی کوچک در آنی هال- در ازای ٥٠ دلار- پا به عرصه سینما گذاشت. در سال ١٩٧٩ توسط ریدلی اسکات برای نقش اول فیلم بیگانه انتخاب شد، نقشی که مسیر آینده کارنامه بازیگری اش را تعیین و تضمین کرد. بیگانه توفیق هنری و تجاری قابل توجهی به دست آورد و باعث شد تا ویور نقش هایی در سال زندگی پر مخاطره، شکارچیان ارواح و شاهد عینی به دست آورد. اما شهرت جهانی با قسمت دوم بیگانه در سال ١٩٨٦ در انتظارش بود. ویور که برای بازی در قسمت اول بیگانه ٣٠ هزار دلار گرفته بود ،در جهشی حیرت انگیز برای قسمت دوم آن یک میلیون دلار دستمزد دریافت کرد. شش سال بعد این رقم در قسمت سوم بیگانه به پنج و نیم میلیون دلار و در سال ١٩٩٧ با قسمت چهارم به ١١ میلیون دلار افزایش یافت.
ویور از شهرت به دست آمده برای انتخاب نقش های عمیق تر، جدی تر و دارای وجوه قابل پرداخت بیشتر که بتواند قدرت بازیگری خود را به نمایش بگذارد، استفاده شایانی کرد. حضور در فیلم های دختر شاغل[مایک نیکولز]، مرگ و دوشیزه[رومن پولانسکی]، مقلد[جون آمیل]، توفان یخ[آنگ لی]، نقشه دنیا[اسکات الیوت]، گوریل ها در مه[مایکل آپتد] و دل شکنان[دیوید میرکین] توانست جوایز متعددی برای او در زمینه بازیگری به ارمغان بیاورد. سیگورنی ویور تا امروز دو جایزه دیگر برای تقدیر از یک عمر فعالیت هنری خود از جشنواره شیکاگو[٢٠٠١] و مراسم امپایر[٢٠٠٤] دریافت کرده است.
آخرین فیلم او کیک برفی ساخته مارک اوانز است که در سال های اخیر با فیلم های چشم کوچک من[٢٠٠٢] و شوک روحی[٢٠٠٤-Trauma] به شهرت رسیده است. اما کیک برفی با ساخته های پیشین او که تریلرهایی روانشناختی با گوشه چشمی به ژانر ترسناک بودند بسیار تفاوت دارد. این بار اوانز فیلمی آرام، به دور از خشونت و احساسات برانگیز ساخته است. درامی درباره مردی میان سال و منزوی به نام الکس[آلن ریکمن] که برخوردش در طول سفری بی هدف با زنی پر حرف به نام ویویان مسیر زندگی اش را عوض می کند. عصر همان روز به دیدار لیندا[ویور]، مادر ویویان می رود. این ملاقات به درازا می کشد، چون از یک طرف باید با لیندای مبتلا به اوتیسم که تک و تنها زندگی می کند کنار بیاید و از طرف دیگر با همسایه زیبای او مگی[کری آن ماس] که رها شدن از افسون او کار راحتی به نظر نمی رسد. کیک برفی که بیش از هر چیز روی قدرت بازیگری هنرپیشگانش اتکا دارد، درامی خوش ساخت با رگه هایی از کمدی هوشمندانه است. گفت و گویی را که می خوانید بعد ار نمایش افتتاحیه این فیلم در جشنواره برلین انجام شده با سیگورنی ویور انجام شده است.
آیا می توانیم بگوییم که انتخاب این نقش از طرف شما کاری جسورانه بوده؟
این که در فیلم چطور دیده بشوید تا حد زیادی به مدیر فیلمبرداری و البته خواست کارگردان دارد. در بسیاری از نقش ها بازیگر باید زیبا به نظر بیاید، اما در بعضی مواقع به این موضوع اهمیت زیادی نمی دهید. کیک برفی یکی از این موارد است. من هم باید همان طور به چشم بیاییم که زنی مثل لیندا در زندگی واقعی دیده می شود. شاید رفتارم مقابل دوربین مثل بچه ها بود، ولی نقشم ایجاب می کرد. حالا بعد از تماشای فیلم می توانم بگویم، چیزی که روی پرده دیده می شود دقیقاً همان چیزی است که انتظارش را داشتم. راستش از لباس هایی که پوشیده بودم خیلی راضی هستم. برای نقش لیندا باید لباس های قدیمی و راحت تهیه می شد. دبرا هنسن طراح لباس واقعاً تی شرت ها، پیژامه ها و گرمکن های قشنگی پیدا کرد.
در جلسه مطبوعاتی پس از نمایش فیلم به این گفته که همیشه نقش زنان با قدرت را بازی می کنید اعتراض کردید و گفتید که " به نظر من تمام زن ها قوی هستند". شاید بشود این طوری گفت که چون در دهه ٨٠ نقش زنانی را بازی کردید که وجوه مردانه هم داشتند و مرتباً چنین نقش هایی به شما پیشنهاد می شود، این طرز تلقیبه وجود آمده؟
بله. کارنامه بازیگری من در تئاتر با ایفای نقش های کمدی شروع شد. اما وقتی با نقش مهمی مثل ریپلی در بیگانه به شهرت رسیدم، دیگر کسی نقشی در ژانر کمدی- چه سینما و چه تئاتر- به من پیشنهاد نکرد. اما راستش را بخواهید خودم را در نقش های کمدی راحت تر حس می کنم. ولی بازی در فیلم هایی مثل کیک برفی یا فیلمنامه هایی که موفق شده اند تعادل ظریفی بین کمدی و درام ایجاد کننده اند، خیلی دوست دارم. به نظرم مثل زندگی واقعی هستند.
آیا کشف مجدد ویژگی های زنانه تان در فیلم های آخرتان- بعد از ایفای این همه نقش مردانه- سخت بود؟
شاید. مثلا در دل شکنان [Heartbreakers] بازی در نقش یک زن مرگبار[femme-fatal] برایم خیلی لذت بخش بود. راستش هیچ وقت در فیلم های عاشقانه نقشی به من پیشنهاد نشد، خیلی دوست داشتم که چنین فیلمی هایی هم بازی کنم. چون اگر بخواهم رو راست باشم، باید بگویم که بازی در این نوع فیلم ها خیلی راحت است. اگر انتخاب بازیگر مرد درست باشد و شیمی بین شما جور باشد، لازم نیست کار زیادی بکنید. پوشیدن لباس های زیبا و مجلل کفایت می کند، فقط مشکل اینجاست که روش من این نیست. بعد از بیگانه اکثراً نقش های مردانه بازی می کنم.
با آلن ریکمن قبلاً در جستجوی کهکشان هم بازی بودید. آیا از تجربه همکاری مجدد راضی هستید؟
از کار مجدد با آلن خیلی لذت بردم. راستش اولین انتخاب برای نقش لیندا من نبودم. این پیشنهاد آلن بود که فکر می کرد من خیلی خوب از عهده این نقش بر خواهم آمد. پیشنهاد او باعث شد تا دوباره با هم کار کنیم و به من قوت قلب داد. بعد از بازی در جستجوی کهکشان خیلی دلمان می خواست تا با هم کار کنیم، به نظر من او بازیگر فوق العاده ای است و لیاقت آن را دارد که نقش های اول بیشتری را بازی کند. این که نقش الکس در کیک برفی اختصاصاً برای آلن نوشته بود، خیلی برایم مهم بود.
آیا می شود گفت که زندگی آدم هایی که دچار معلولیت های ذهنی هستند، برای سینما و بازیگران سینما جالب است؟
برعکس، به نظر من چیزی که می شود در این باره گفت نوعی نادیده گرفتن این آدم هاست. البته گاهی فیلم هایی مثل فرزندان خدایی دیگر یا رین من[Rain man] موفق می شوند تا توجه مردم را به خودشان جلب کنند، اما وقتی داشتم برای بازی در این نقش آماده می شدم، شخصاً گلایه هایی درباره کسانی که دچار اوتیسم هستند، شنیدم. این موضوع را به فیلم هم منتقل کردیم، در کیک برفی یک صحنه جاده ای هست که یک زن می گوید" ها، آره. می دونم اوتیسم چه جور چیزی است، اون فیلم رو دیده ام." البته یک فیلم می تواند موضوع هایی که تا آن زمان درباره اش بحث نشده، به بحث روز تبدیل کند. اما وقتی نوبت به مسئله ای مثل اوتیسم می رسد، باید بگویم که جامعه برداشت خیلی غلطی از این موضوع دارد. با اتکا به یک فیلم نمی شود این آدم ها درک کرد. کسانی را می شناسم که با وجود ابتلا به اوتیسم یا حتی نقص های فیزیکی از ما فعال ترند. از طرف دیگر بعضی وقت ها ماها هم می توانیم تیک هایی مثل افراد مبتلا به اوتیسم از خود بروز بدهیم و دچار مشکلاتی شبیه به آنها بشویم.
چطور برای این نقش حاضر شدید؟
شاید برای اولین بار بود که برای بازی در یک نقش امکانات فیزیکی زیادی در اختیارم بود. قبل از این که فیلمبرداری شروع بشود، می توانستم در اتاق بدوم، به چپ و راست خم بشوم و با ایفای میمیک های متعدد خودم را برای بازی آماده کنم. بعضی وقت ها چیزهایی مثل این که شما را به حرکت وادار می کند و برای ورود به نقش گرم تان می کند خیلی مفید است. فیلمبرداری در کانادا و مکان هایی واقعی هم عنصر دیگری بود که خیلی به من کمک کرد. به همین خاطر بعد از یک روز بازی در نقش لیندا، وقتی شب به خانه برمی گشتم انجام وظایف مادری ام خیلی سخت بود. آماده شدن برای این نقش- قبل از شروع فیلمبرداری- ماه ها طول کشید. چیزهایی زیادی در مورد کار با زبان بدن باید یاد می گرفتم و با آدم های زیادی که دچار اوتیسم بودند ملاقات کردم.
آیا بیگانه تازه ای هم ساخته خواهد شد؟
راستش صحبت هایی درباره ساخت همزمان دو فیلم، مثل ارباب حلقه ها، انجام شد ولی بعداً منصرف شدند. به خاطر این که بعد از ساخته شدن بیگانه علیه پردیتور این مجموعه لطف خودش را از دست داده و به آخر خودش نزدیک شده. اگر از من بپرسید، شخصاً دوست ندارم در بیگانه دیگری بازی کنم، قصد ندارم دوباره به دنیا برگردم[در پایان قسمت چهارم بیگانه، ریپلی خودکشی می کند]. اما بعضی وقت ها با ریدلی اسکات می نشینیم و درباره یک فیلم علمی تخیلی تازه با شخصیت اصلی برای ریپلی، البته بدون حضور بیگانه صحبت می کنیم. اما این نشست ها بیشتر از آن که درباره یک پروژه عملی باشد، صحبت هایی نوستالژیک است.