Jean-Marie and Arnaud Larrieu
با تشنگی پیر می شویم
مصاحبه با ژان- ماری و آرنو لاریو
کارگردان های نقاشی کن یا عشق بورز
اگر شما هم یکی از کسانی هستید که از زندگی ساکن، معمولی و بی تحرک خود خسته شده اید؛ برای این که رنگی تازه به این زندگی کسالت آور بزنید، به این امید که معنایی تازه به زندگی خود ببخشید، تا چه حد حاضر به مخاطره هستید؟ تا چه حد آماده اید تا در راه هایی ناشناخته پا بگذارید؟
جملات بالا تقریباً وضعیت بسیاری از مردان و زنانی است که پا به میان سالی گذاشته اند. پرداختن به میان سالی و کهن سالی در سینما کار تازه ای نیست، و کم نیستند فیلم های خوبی که به بحران های میان سالی- مخصوصاً بحران جنسی- پرداخته اند. اما شخصاً فیلمسازان کمتر کشوری را می شناسم که به اندازه سینمای فرانسه- و تا حدودی ایتالیا- به این مقطع سنی توجه کرده باشند.
از دهه ١٩٧٠ که موج فیلم های بی پروا پرده سینماهای اروپا و آمریکا را پر کرد، کارگردان های زیادی به اهمیت و نقش مسائل جنسی در روابط روزمره در فیلم های شان پرداختند. حالا دیگر اهداف واقعی آنها چندان مهم به نظر نمی رسد، چه کسب سود مادی بوده باشد و چه بررسی های روانشناختی و اجتماعی؛ نتیجه این کنکاش ها به وجود آمدن نسلی از فیلمسازان بود که بعد از فراغت از پرداختن به شور جنسی در میان نوجوانان و جوانان به تدقیق در روابط پیچیده بزرگسالان رسیدند. فیلمسازان فرانسوی در این زمینه بیش از دیگران پیگیر بودند و اکنون در گذشت سه دهه در ساختن کمدی/درام یا حتی موزیکال های عاشقانه با تم شناخت جنسی در میان بزرگسالان و میان سالان شهره شده اند. [نمونه بارز آن خانم کاترین بریاست که صحبت درباره کارنامه او فرصتی دیگر می طلبد و امیدوارم همزمان با نمایش آخرین فیلم او این امر محقق شود]. این حرکت به خلق فیلم های ماندگار، هوشمندانه و جسورانه ای منجر شده و یکی از آخرین حلقه های این زنجیر که به تازگی پخش جهانی یافته، فیلم زیبا و قابل اعتنای نقاشی کن یا عشق بورز ساخته برادران لاریو است که در جشنواره کن سال گذشته از نامزدهای اصلی دریافت نخل طلا بود و به هنگام اکران عمومی اش نیز جنجال های فراوان آفرید.
نقاشی کن یا عشق بورز به ماجراهای یک زوج میان سال به نام های مادلین و ویلیام می پردازد که پس از بازنشستگی در خانه ییلاقی منزل گزیده اند. آنها مدت زیادی است ازدواج کرده اند و همیشه به یکدیگر وفادار بوده اند. تنها فرزندشان-یک دختر- به ایتالیا رفته و حالا هیچ کس را ندارند تا تنهایی شان را با او قسمت کنند. یک روز مادلین هنگام نقاشی از ساختمانی قدیمی با مردی جوان، مودب و کور به نام آدام آشنا می شود. آدام اطراف بنای قدیمی را به نشان داده و می گوید که ساختمان در معرض فروش است. ویلیام و مادلین در اولین نگاه شیفته ساختمان قدیمی شده و آن را خریداری می کنند. چند هفته بعد به شادی و آشنایی با اوا همسر آدام[به اسامی دقت کنید] می گذرد. اما بار دیگر کسالت و یکنواختی از راه می رسد. ولی زمانی که خانه آدام و اوا[١] که در چند صد متری منزل آنها قرار دارد، در آتش می سوزد، به نظر می رسد که راهی برای ایجاد تحرک در این زندگی پیدا شده است. ویلیام و مادلین چیزی نمی خواهند جز این که آدام و اوا در خانه آنها اقامت کنند....
شکی نیست که با یک فیلم اروپایی تحریک کننده و حساسیت برانگیز در حوزه خطرناک اخلاق روبرو هستیم. چون نقاشی کن یا عشق بورز به فانتزی های جنجال برانگیز جنسی مانند تعویض زوج ها در میان بزرگسالان می پردازد و تمامی قراردادهای اجتماعی را به چالش می طلبد. این دو برادر یکی از مفاهیم مهم بشری به نام اخلاق جنسی را به دست گرفته و به گونه ای آزادانه به موشکافی در آن دست زده اند. آنها که با فیلم یک مرد، یک حقیقت به شهرت رسیدند، بار دیگر به بررسی مفهوم خوشبختی در زندگی خانوادگی پرداخته اند.
برادران لاریو در سال ٢٠٠٠ ماتیو آمالریک را در فیلم نادیده گرفتن رولاند کارگردانی کردند. چهار سال بعد پوستر فیلم یک مرد، یک حقیقت با شرکت همین بازیگر رهگذران را به دیدن فیلمی درباره یک متخصص خجالتی کامپیوتر و شیفته کارگردانی دعوت می کرد. یک کمدی درام جانانه درباره مردی که عاشق یکی از همکاران زیبای خود می شود. پنج سال بعد آنها ازدواج کرده و صاحب دو بچه هستند. دختر یک مدیر موفق شده، اما مرد نتوانسته به رویای خود جامه عمل بپوشاند و رابطه آنها در حال به پایان رسیدن است. برادران لاریو با این فیلم نشان دادند که دلمشغولی اصلی شان تحولات زوج ها در گذر سالیان و بررسی مفهوم خوشبختی است. برادران لاریو که از ١٩٨٧ شروع به فیلمسازی کرده اند، اهل لوردز در دامنه کوه های پیرنه هستند[ژان ماری متولد ١٩٦٥ و آرنو متولد ١٩٦٦ است]. اولین فیلم شان سفر کوتاه نام داشت. کارگردان فیلم ژان فیلیپ بود، اما هر دو در نوشتن فیلمنامه، تدوین، و فیلمبرداری آن شرکت داشتند. آرنو نیز سال بعد با ساختن پوشیده از زمان شروع به فیلمسازی کرد، ژان فیلیپ در ١٩٩١ فیلم کوتاه عاشقانه ای به نام آب تنی کنندگان را ساخت. اما یک سال بعد برادران به این نتیجه رسیدند که کارگردانی را هم میان خود تقسیم کنند. پیامد این تصمیم فیلم مستند در این روز بود. این همکاری همه جانبه تا امروز ادامه یافته و و این دو برادر سه فیلم بلند و سه فیلم کوتاه و مستند با هم کارگردانی کرده اند[به غیر از یک استثنا، برنار یا ظهور به کارگردانی آرنو]. برادران آرنو ابتدا با مستندها و فیلم های کوتاه خود[تولد یک قصه، مدونای لوردز، پایان تابستان، در این روز] به شهرت رسیدند، اما سه فیلم بلندی که تا امروز کارگردانی کرده اند، ان دو را به عنوان امیدهای تازه سینمای فرانسه معرفی می کند. اعتراف می کنم که آگاهی از این نکته که بونوئل کبیر الهام بخش آن ها در فیلمسازی- و مخصوصاً آخرین فیلم شان- بوده مشوق اصلی من در انجام این گفت و گوی تلفنی با دو برادر فیلمساز بوده است.
ایده اصلی نقاشی کن یا عشق بورز از کجا پیدا شد؟
آرنو: فکر اصلی فیلم مثل هر زمان دیگر، وقتی که انتظارش را ندارید، با به دست آوردن شناخت از محیط اجتماعی یا موقعیت هایی که در زندگی کاری با آن مواحهه می شوید، به سراغ تان می آید. در واقع از نگرانی آدم های بازنشسته نسبت به آینده شان و تصمیم شان برای خرید یک خانه دل طبیعت تاثیر گرفتیم. وقتی آدم ها بازنشسته می شوند، آرزوهای شان هم مقداری تغییر پیدا می کند، دل شان می خواهد با آدم های تازه ای آشنا شوند و همه اینها به قصه ما شکل داد.
آیا هدف تان از بردن دو آدم شهری به دامن طبیعت، کمک به خلق فضایی تجریدی برای کشف چیزهایی توسط آنها بود؟
آرنو: باید بگویم که این به بحث قبلی ما یعنی کلیشه ها برمی گردد، شخصیت مدلین که عاشق طبیعت است به محض دیدن خانه قدیمی خودش را در حال زندگی در آنجا تصور می کند. او به انزوایی که در پی خواهد آمد برای بیدار شدن از این زندگی فاقد تفکر احتیاج دارد، اما متوجه این قضییه نیست.
ژان ماری: سعی کردیم تا حسی مشابه آن چه در نمایشنامه بن بست [Huis-clos] ژان پل سارتر وجود دارد، خلق کنیم. اما می خواستیم این حس و فضا را در هوای آزاد و در میان طبیعت ایجاد کنیم. بر خلاف آن نمایشنامه، با خلق کردن این حس در هوای آزاد ساختاری متناقض نما را تجربه کردیم. ما از طبیعت و مناظر آن به عنوان فضاهای داخلی استفاده کردیم.
در فیلم صحنه هایی هست که پرده کاملاً سیاه و تاریک می شود، می دانید که از نظر سینمایی این یک ریسک است. این نماها را با چه هدفی در فیلم استفاده کردید؟
ژان ماری: این راه طبیعی نشان دادن کوری است، می توانیم بگویم که تقسیم کردن نقطه دید چشمانی که می بینند و چشم هایی که نمی بیند. آدام با هدایت بقیه شخصیت ها در تاریکی به نوعی تماشاچیان را هم هدایت می کند. خارج شدن از یک خانه، وارد شدن به تاریکی و بعد چشم باز کردن در مکانی دیگر یک حالت جادویی هم دارد. می شود گفت که ترسیدن و غرق شدن در تاریکی، غرق شدن در مجهولات و نادیده هاست.
این تاریکی با آدام که چشمانش نمی بیند چه ارتباطی دارد و اهمیت آن در قصه چیست؟
ژان ماری: از ابتدای کار مشخص کرده بودیم که آدام باید کور باشد. این کوری، کلیشه رایج "زنی که نقاشی می کند" و شخصی که با او آشنا خواهد شد را زیر رو می کرد. از طرف دیگر سن و سال زوج بازنشسته برای مرد کور به شکل "غیر قابل دیدن" در می آمد، حالا می توانستند در هر سنی باشند، دیدگاه فیزیکی اهمیت خودش را از دست می داد.
هدف تان از انتخاب اسامی آدام و اوا[آدم و حوا] چی بود؟ آیا اسامی ویلیام و مدلین هم پس زمینه ای دارند؟
ژان ماری: ویلیام و مدلین اسم هایی هستند که به گوش ما مسن و نه چندان امروزی به نظر می رسند. آدام و اوا به نوعی نقطه مقابل آن دو هستند. این راهی برای تلفیق رئالیسم با عوامل غیر واقعی است. این روشی است که در نقاشی خیلی زیاد مورد استفاده قرار می گیرد، خدایان، نیمه خدایان و اشراف زاده های یک دوران هم زمان در یک صحنه و در کنار هم حضور دارند. می خواستیم کم و بیش حسی رویا گونه به فیلم بدهیم. زوج ما ناگهان با یک زوج دیگر آشنا می شوند، وقتی اسامی شان را می پرسند آدام و اوا از کار در می آیند، انگار که یک بازی است. و به عنوان حرف آخر باید بگویم وقتی به سایت هایی که در آنها آگهی تعویض زوج منتشر می شود سر زدیم، فهمیدیم که از اسامی جعلی مثل آدام و اوا خیلی استفاده می کنند، این طوری شد که خواستیم با این زوج بازی بکنیم.
فیلم های تان را اغلب به شکل مشترک کارگردانی می کنید. چه نوع تقسیم کاری بین شما وجود دارد؟
ژان ماری: این سوالی است که با گذشته ما ارتباط دارد و به دوره ای که با سوپر هشت اولین فیلم هایمان را ساختیم، برمی گردد. وقتی من با بازیگران کار می کنم، آرنو پشت دوربین قرار می گیرد و با کادر بندی مشغول می شود. فکر می کنم بازیگرها هم از این کار خوششان می آید، چون می دانند وقتی من در حال هدایت آنها هستم، برادرم از پشت دوربین آنها را سبک سنگین می کند.
قبلاً از بونوئل در میان آدم هایی که در انتخاب موضوع فیلم تان از آنها تاثیر گرفته اید، نام برده اید. آیا این تاثیر با بورژوازی ارتباط دارد و این که کارگردان های دیگری هم وجود دارد که از آنها تاثیر گرفته باشید؟
ژان ماری: راستش کارگردان های زیادی هستند. وقتی می گویم تاثیر پذیری، یعنی تشریفاتی را که او استفاده می کرد، عادت های خرده بورژوازی، مناطق حومه شهر، شام خوردن با رفقا... گفتیم که در این فیلم از بونوئل تاثیر گرفته ایم، اما از کارگردان های کلاسیک هم تا حدی تاثیر گرفتیم. فیلم قبلی مان طولانی تر، رومانسک تر و بسته تر بود و با چهار شخصیت آنرا ساخته بودیم. می شود گفت که در آنجا بیشتر از فریتز لانگ تاثیر گرفته بودیم. نمی دانم آیا می توانید ارتباطی بین اینها برقرار کنید یا نه، فریتز لانگ، لویس بونوئل و از همه مهم تر بنا نکردن فیلمنامه روی شخصیت ها که این بار منبع الهام ما ژان رنوار بود.
آیا کار با بازیگران شناخته شده یکی از ویژگی های فیلم های شماست؟
ژان ماری: یقین دارم که وقتی به یک سن معینی می رسند بازیگران خوبی شده اند، اما چیزی که آنها را خوب می کند شناخته شدن شان نیست. بلکه کمک به تماشاگر در دنبال کردن موضوعات مختلف است. آنها در به وجود آمدن فیلم نقش مهمی بازی می کنند و تماشاگر را به طرف سالن های تاریک هدایت می کنند. یکی از نکات با اهمیت سینما امکان قرار دادن چنین بازیگرانی در میدان هایی این قدر خطرناک است
در فیلم شاهد تشخیص های هواشناسی ویلیام هستیم که مرتّباً غلط از آب در می آیند. آیا از این موضوع به عنوان اشاره ای به از دست دادن کنترل زندگی خودش استفاده کردید؟
ژان ماری: هواشناسی دیدن اتفاقات قبل از وقوع آنهاست، علمی که به نشانه ها اهمیت زیادی می دهد، هوس و عشق هم در اینجا از روی نشانه ها دیده شده و این نشانه ها بی وقفه تفسیر می شوند. آیا آدام و اوا روانی هستند یا آدم هایی خوب، آیا برای انجام این کار ما را تحت تاثیر قرار دادند، یا کسانی هستند که یک بازی متفاوت عاشقانه را انجام می دهند؟
مدلین گهگاه رفتاری نوجوانان گونه و نپخته از خودش نشان می دهد.آیا این رفتار به دوران کشف اشاره دارد؟
ژان ماری: اوایل خیلی دلمان می خواست با دو بازیگر مسن تر فیلمی در مورد نوجوانی بسازیم. اما نوجوانی یک دوره استراحت بین یک مقطع سنی تا یک مقطع سنی دیگر نیست. انسان در تمام طول زندگی اش می تواند به این دوره فکر کند. نوجوانی دوره ای است که هوس ها آشکار می شوند.
گفته بودید که از نماهای هیچکاک گونه در فیلم استفاده کرده اید. این وام گرفتن از هیچکاک را می توانید کمی توضیح بدهید؟
ژان ماری: بیشتر نماهای فیلم متحرک هستند، اما دلیل متحرک بودن شان این است که واقعاً باید متحرک باشند. البته از نماهای ثابت هم استفاده کرده ایم اما به خاطر این که هیچکاک گونه باشد خیر.. ما روی هر نمای فیلم فکر کردیم، از زاویه های مختلف سنجیدیم و بسته به هر میزانسن یک کادر پیدا کردیم. اگر چیزی باشد که بتوانیم آن را هیچکاک وار بنامیم، مشکوک نشان دادن هوس ها بود. به نظر من هیچکاک فیلمساز زوج هاست، به این موضوع کمی سوءظن، کمی مرگ، و کمی هم قواعد پلیسی اضافه می کند.
١- چند سال قبل به همت دوست عزیزم مانی پتگر فیلمی به نام آدام و اوا ساخته مانس هرنگرن و هانس هولم کارگردان های سوئدی دیدم که به از میان رفتن رویاهای یک زوج جوان پس از چهار سال زندگی مشترک می پرداخت. قصدم ایجاد شباهت نیست، بلکه به خاطر ناشناخته بودن چنین فیلم زیبایی در میان منتقدان، خواستم حالا که موقعیتی پیش آمده آن را معرفی کتم. سکانس افتتاحیه فیلم بسیار درخشان و سرشار از طنز و شوخی با کلیشه های سینما است.