Yılmaz Erdoğan
اولین پایان خوش
مصاحبه با یلماز اردوغان، پدیده سینمای ترکیه
کسانی که سینمای آسیا را در دهه گذشته دنبال کرده اند یا به سینمای ترکیه علاقمند هستند، با نام یلماز اردوغان آشنا و چه بسا ازطرفداران او هستند. یلماز اردوغان یک پدیده به تمام معناست. متولد ١٩٦٨ حکاری، در نزدیکی مرز ایران و یکی از محروم ترین شهرهای ترکیه ، که در کودکی برای تحصیل به آنکارا مهاجرت کرده است. ابتدا خانواده اش تصمیم گرفته بودند که در رشته معماری تحصیل کند، اما شیفتگی وی به تئاتر سبب شد تا تحصیل در این رشته را نیمه تمام گذاشته و در تئاتر فرهان شنسوی-یکی از بازیگران مشهور تئاتر ترکیه- به بازیگری بپردازد.سپس در برنامه پربیننده لونت کیرجا به نام آن قدر خواهد شد بازی کرد. کار بعدی او نویسندگی و بازی در مجموعه تاکسی امید در تلویزیون دولتی ترکیه بود. اردوغان با نوشتن نمایشنامه ضروری است به شهرت رسید. این نمایش بیشترین تعداد بازیگر در تاریخ نمایش ترکیه را داشت و به مدت چهار سال بر صحنه بود. نمایشنامه بعدی او به نام زن بودن ما را بس نیز به مدت پنج سال روی صحنه بود. فعالیت مستمری تئاتری او با همکاری نجاتی آکپینار منجر به تاسیس موسسه فرهنگی بشیکتاش شد. این موسسه در طول سال های گذشته بازیگران با استعدادی به سینما و تئاتر ترکیه اهدا کرد. اعضای این موسسه در تمامی نمایش های اردوغان حضور دارند. کسانی چون دمت آکباغ یا آلتان ارککلی که امروزه از بازیگران مشهور سینما و تئاتر ترکیه به شمار می روند. بزرگ ترین پروژه تئاتری اردوغان در این موسسه تولید مجموعه تلویزیونی یک سبد نمایش بود که هفت سال به طول کشید. نمایش موزیکال اوتوگارگارا نیز همزمان به صحنه آمد و اجرای موفق آن چهار سال به طول کشید.
اردوغان در سال ٢٠٠١ پس از سال ها کار تئاتری موفق با همکاری عمر فاورک سوراک فیلم ویزون تله- تلفظ غلط و عامیانه کلمه تلویزیون- را کارگردانی و در نقش اصلی آن بازی کرد. فیلم درباره ورود تلویزیون در دهه هفتاد به روستایی دورافتاده در ترکیه و به نوعی سینماپارادیزو- یا بهتر بگویم تلویزیون پارادیزو- سینمای ترکیه بود و به سرعت تبدیل به پر بیننده ترین و پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای ترکیه شد. ویزون تله موفق شد تا جایزه تماشاگران در جشنواره مدیترانه ای کولوگن و جایزه پرتقال طلایی بهترین بازیگر مرد/آلتان ارککلی، بهترین بازیگر زن/دمت آکباغ و بهترین موسیقی را از جشنواره آنتالیا دریافت کند. توفیق فیلم باعث شد تا سه سال بعد اردوغان قسمت دومی به نام ویزون: تله توبا را به تنهایی نوشته و کارگردانی کند. قسمت دوم نیز هم چون قسمت پیشین رکورد فروش در گیشه را شکست و اینک بعد از گذشت یک سال ، اردوغان با فیلمی متفاوت بازگشته است. فیلمی که بر خلاف ویزون تله ها در شهر می گذرد و ماجرای جدال میان گروه های تبهکار و سوپرمنی است که از نجات انسان ها خسته شده و قصد خودکشی دارد.
یلماز اردوغان فقط کمدین یا کارگردان تئاتر و سینما نیست. او نویسنده و شاعر نیز هست و تا امروز چند ین کتاب و دو آلبوم شعر با صدای خود وی به بازار آمده است. او یکی از مردمی ترین چهره های فرهنگی ترکیه است، پدیده ای هم چون پرویز صیاد خودمان- کسانی که ویزون تله ها را دیده اند از شباهت امین دیوانه و صمد با خبر هستند- و طبیعی است که گیر انداختن هنرمند پرکاری چون او کار ساده ای نبود. این گفت و گوی سرپایی بیست دقیقه ای بعد از نمایش افتتاحیه کارهای سازمان یافته یا بهتر بگوییم تبهکاری های سازمان یافته صورت گرفته است. کارهای سازمان یافته هم زمان با ترکیه در هلند و فرانسه اکران شده است.
کارنامه
سریال های تلویزیونی: عشق جاودانی، یک سبد نمایش.
فیلم ها: ویزون تله، ویزون تله- توبا، کارهای سازمان یافته.
تئاتر: سلطان سلیمان خان قانونی و رمبو، زن بودن ما را بس، اوتوگارگارا، تو اصلاً کرم شب تاب دیده ای؟، کلمات درون جیبم، من یک جوریم می شه.
آلبوم ها: خوش تیپ شهر گمشده، حالا تو می روی یا هر کس شبیه تو خواهد شد.
مستقیما می رویم سر فیلم تان، دو فیلم قبلی در روستا می گذشت و فیلم فعلی در شهر؛ آیا موقع نوشتن یا ساختن آن دچار مشکلی شدید؟
نه چندان، خیلی ها چون فیلم ساختن را از ده شروع کرده ام شاید این طوری فکر کنند. در صورتی که از ١٩٨٥ در استانبول زندگی می کنم. خیلی ها چون فبلا یک فیلم شهری نساخته ام شاید این طوری تصور کنند که:" بگذار ببینیم تو استانبول چطوری فیلمبرداری خواهد کرد، اولین دفعه شه!". اما ما قبلاً در استانبول فیلم های زیادی ساخته ایم، مثلاً فیلم های تبلیغاتی ، هفت سال تمام یک سبد نمایش را در این شهر ساختیم. یعنی استانبول شهری است که بافت اش را خیلی خوب می شناسم. وقتی در استانبول فیلم می سازید باید تصمیم بگیرید مرکزیت شهر برای شما کدام محله است، من برای فیلم ام استانبول قدیمی را انتخاب کردم. جایی که برای شخصیت های قصه ما مناسب ترین مکان بود. از نظر جغرافیایی به این مکان تعلق داشتند.
انتخاب چنین قصه ای که امروز جنایت های خیابانی در استانبول اوج گرفته، مثل کیف قاپی که هر شب در تلویزیون شاهد آن هستیم، و ساختن آن یک ریسک است. اما به نظر می رسد خیلی خوب از پس آن بر آمده اید.
راستش وقتی داشتم فیلمنامه را می نوشتم، یعنی حدود دو سال قبل، این قدر اوج نگرفته بود. باور کنید اتفاقات عجیبی توی کشور ما رخ می دهد، یک چنین سوژه ای را انتخاب می کنیم؛ دزدی اوج می گیرد. توی تیتراژ می نویسیم: سیلی چیست، و چطور زده می شود؟ بلافاصله مشت و لگد بحث روز می شود. مصیبتی است آقا، خلاصه با چنین فرایندی روبرو هستیم.
خیلی ها می گویند که با ساختن این فیلم جهت کارهایتان را عوض کرده اید، اما من یک تداومی در کارتان می بینم، مثلاً در پایان نیمه اول فیلم این طور گفته می شود: این حکایت یکی از فرودستان جامعه نیست، بلکه قصه ای متعلق به اقلیت است.
راستش را بخواهید من وضعیت ترکیه را همیشه شبیه به وضعیت سوپرمن صمد می بینم. قصه، قصه انتخاب است. یا دزدی می کنی، یا از تو خواهند دزدید؟ با این چنین برداشتی، این فیلم یک چشم انداز زیبا از ترکیه است. در شخصیت های آثار من یک تداوم وجود دارد، اما من در هر فیلم تازگی راجستجو می کنم. البته با حفظ اسلوب خودم و در عین حال اسیر اسلوب خودم هم نمی شوم و اجازه نمی دهم که بگویند" فیلم های اون همیشه این طوریه ". اصلاً نمی خواهم فیلم هایم شبیه همدیگر باشند.
خوب با این چیزی که گفتید می خواهم بپرسم که چه اتفاقی برای شخصیت امین دیوانه ویزون تله آمده؟ آیا بین آسیم نویان کارهای سازمان یافته و امین دیوانه ارتباطی وجود دارد؟
در واقع هیچ ارتباطی وجود ندارد. راستش هم موقع نوشتن و هم موقع تماشای فیلم متوجه ارتباطی نشدم. او هم خواهر و برادری ندارد، هیچ کسی را ندارد. یک چنین شباهتی دارند. به غیر از این هیچ شباهتی به هم ندارند. شاید این شباهت از بازی من می آید. راستش ، به رغم این که سومین فیلمم بود، بازی در این نقش را مناسب خودم دانستم.
تفاوت در روایت هم یکی از وجوه متفاوت فیلم اخیرتان با آثار قبلی است. در دو فیلم قبلی تان ، با وجود این که قصه فیلم کلاً کمدی است، با پایان های تراژیک و می شود گفت حتی ملودراماتیک روبرو هستیم. اما در این فیلم وضعیت فرق می کند.
برای اولین بار در زندگیم یک پایان خوش ساختم. بالاخره توانستم این کار را بکنم.
مگر در گذشته نمی توانستید پایان خوش بنویسید؟ از درون تان ریشه نمی گرفت؟
ضرورت قصه بود. ببینید ویزون تله قصه زندگی من در فاصله سال های ١٩٧٤ تا ١٩٨٠ است. سومین قسمت ویزون تله را الان دارم می نویسم، و باید با مقتضیات دوره ای که در آن می گذرد مناسبت داشته باشد. چون وضعیت ترکیه روز به روز عوض می شود، بنابر این تناسب قصه ما با دوره ای که در آن رخ می دهد، خیلی چیزها را می تواند تغییر بدهد. من اسیر قصه ام، هر چه که اون بخواهد انجام می دهم.
واقعاً فکر می کنید پایان فیلم تان یک پایان خوش است؟
راستش به خوش بودن این پایان، با وضعیت فعلی اش، اعتقاد دارم. دهان، دماغ و صورت قهرمان ما از ریخت افتاده؛ آدمی که دچار کما شده تا چه حد می تواند خوشبخت باشد. پایان خوش برای من چیزی در این حد و حدود است.
آخرین سوال، قبل از آمدن به یکی دوتا از مصاحبه های تان تان نگاهی انداختم. بعضی سوال ها ظاهراً خیلی پرسیده می شوند و بعضی ها هم کسل کننده هستند. در مورد این فیلم کسل کننده ترین سوالی که از شما پرسیده چی بود؟
همه سوال هایی که قبل از دیدن فیلم پرسیده می شوند، کسالت آور هستند. اوایل از این سوال ها ناراحت می شدم، ولی دیگر عادت کرده ام.