انسان، گذشته و دین

گفت و گو با فرزان ئوزپتک کارگردان قلب مقدس

فرزان ئوزپتک  متولد ترکیه است، اما در ایتالیا تحصیل کرده و با دستیاری مائوریتسیو پونزی، ماسیمو تروئیزی، لامبرتو باوا، ریکی تونیاتسی و مارکو ریزی به سینما راه پیدا کرده است. فرزان در 1997 اولین فیلمش را به نام حمام کارگردانی کرد که به برخورد فرهنگ ها و جستجوی هویت ها می پرداخت. فیلم که در ترکیه و ایتالیا ساخته شد بود در جشنواره آنتالیا برنده جایزه پرتقال طلایی بهترین کارگردانی شد. اٌزپتک دو سال بعد فیلم آخرین حرم، محصولی تاریخی و پر خرج، نشان داد که موفقیت فیلم اول تصادفی نبوده و نامزد دریافت جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره AFI شد.

اما شهرت و موفقیت همه جانبه در سال 2001 با پریان نادان به سراغش آمد. پریان نادان برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره بین المللی آستین، برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره فیلم های همجنس گرایانه نیویورک، نامزد خرس طلای جشنواره برلین و نامزد روبان نقره بهترین کارگردانی، بهترین داستان و فیلمنامه از جشنواره سندیکای روزنامه نگاران ایتالیا شد. این اقبال دو سال بعد با پنجره روبرویی تکرار شد. پنجره روبرویی برنده جایزه دیوید دوناتللو برای بهترین فیلم به همراه جایزه هیئت داوران ، برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره فویل، برنده روبان نقره بهترین کارگردانی از جشنواره سندیکای روزنامه نگاران ایتالیا، برنده جایزه بهترین کارگردانی و گوی بلورین از جشنواره کارلووی واری، برنده جایزه تماشاگران از جشنوراه ریهوبوث بیچ، نامزد جایزه طلای بهترین فیلم از جشنواره بانکوک، نامزد قوی طلای از جشنوراه کوپنهاگن، نامزد بهترین کارگردانی و فیلمنامه از جشنواره دیوید دوناتللو، نامزد روبان نقره بهترین کارگردانی و فیلمنامه از جشنواره سندیکای روزنامه نگاران ایتالیا شد.

فرزان ئوزپتک  در دو فیلم اولش تصورات غربی ها از روابط حاکم در میان شرقی ها را به سخره گرفته و به تجلیل غم انگیز و غم خوارانه از راه هایی پرداخته بود که زندگی های محکوم به شکست را دگرگون می کند. او در ادامه به قهرمان هایش خاستگاهی ادبی/سینمایی نیز بخشید. اینک اغلب شخصیت های اصلی اٌزپتک قهرمان که نه، بلکه ضد قهرمان هایی برخاسته از دل فیلم های آنتونیونی و داستان های آلبرتو موراویا هستند که زمان و مکان در سرنوشت شان نقش مهمی بازی می کند. آثار اٌزپتک به ستایش از فرهنگ کهنی می پردازد که باید گریزگاه انسان امروز- به خصوص اروپایی و در مفهوم گسترده ترش غربی- از دام تکنولوژی و عصبیت های ناشی از آن( به خصوص فقدان معنویت) و نزدیکی به سادگی تفکر شرقی باید باشد. فیلم های او اینک به مثابه پل هایی عمل می کنند که واسطه سنت ها فرهنگی کهن و نو هستند. آخرین فیلم قلب مقدس در اواخر سال گذشته میلادی به نمایش در آمد و نامزد جایزه دیوید دوناتللو برای بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه بود. به مناسب نمایش این فیلم با او گفتگویی تلفنی ترتیب داده ایم که در زیر می خوانید. برای دریافت اطلاعات بیشتر راجع به فیلم قلب مقدس می توانید به آرشیو فیلم های روز مراجعه کنید.

 

می خواستیم فقط درباره آخرین فیلم تان قلب مقدس صحبت کنیم، ولی ظاهراً درگیر کار پخش فیلم پنجره روبرویی در فرانسه هم هستید؟

به نظرم بین سهامداران شرکتی که حقوق پخش فیلم در فرانسه را خریداری کرده بود، اختلاف هایی به وجود آمده بود و به همین خاطر فیلم در زمان مناسب، یعنی دو سال قبل، اکران نشد. اکران فیلم حس خوبی به آدم می دهد، اما ساخت پنجره روبرویی سه سال قبل تمام شد، بنابر این صحبت درباره این فیلم کمی سخت به نظر می آید.

 

درباره قلب مقدس گفته اید که ساختن آن آسان نبود. چرا ؟

در رپرتاژی که هرالد تریبیون درباره فیلم منتشر کرد گفته ام؛ بین سیسرو و مارکوس آئورلیوس یک مقطع زمانی بین بت پرستی و مسیحیت وجود دارد. بت پرستی برچیده شده، اما عیسی هم هنوز نیامده، دین های بزرگ هنوز ظاهر نشده اند و بشر تک و تنها در طبیعت به دنبال خدا می گردد. امروزه درباره دین خیلی صحبت می شود، اما فقط حرف زده می شود. دین تبدیل شده به بوروکراسی، وارد قوانین شده، اما انسان دین را خیلی کم حس می کنند.

سختی فیلم هم از موضوع آن ناشی می شود. فیلم های پریان نادان و پنجره روبرویی در ایتالیا بسیار پر فروش بودند، به همین خاطر وقتی شروع به ساخت قلب مقدس کردم همه چشم ها به من خیره شده بود. بعد از ساختن دو فیلم پر فروش فیلمی مثل قلب مقدس احتیاج به جسارت داشت. تمامی منتقدان ایتالیایی، چه آنها که فیلم را پسندیدند و چه آنها که نپسندیدند، در ابتدای نقدهای شان گفته اند که فیلم اثری جسورانه است. از این برخورد خیلی خوشم آمد.

 

درباره قلب مقدس طوری حرف می زنید که انگار اجبار در ساخت آن داشته اید.این اجبار از کجا می آید؟

خیلی وقت بود که در فکر ساختن این فیلم بودم و به خودم می گفتم که" نمی گذراند تو چنین فیلم بسازی". چون هیچ نوع جذابیت تجاری نداشت. ولی بعد از ساختن پنجره روبرویی در وضعیتی قرار گرفتم که به خودم گفتم حالا در موقعیتی هستم که بتوانم تهیه کننده ای را راضی به سرمایه گذاری بکنم و شروع به ساختن آن کردم. به نظرم وقتش بود، بهترین زمان برای ساختن آن رسیده بود. شاید دلیل اصلی ساختن این فیلم حسی است که همیشه با من بوده: سوار یک اتومبیل لوکس هستید، بیرون واقعاً بسیار سرد است و ایستگاه پر از آدم هایی است که منتظر اتوبوس ایستاده و از سرما به لرزه افتاده اند. نمی توانید آنها را سوار اتومبیل تان بکنید، چون تعدادشان زیاد است، اگر پیاده بشوید و در کنار آنها هم بایستید کار بیهوده ای انجام داده اید. چاره ای نیست. شاید هم احساس غلطی است، حسی نیست که بشود به خاطر آن فیلم ساخت. اما من این طوری حس می کنم.

 

نه فقط در قلب مقدس، بلکه در تمام فیلم های تان شخصیت های اصلی فیلم با تاریخ و گذشته از نزدیک درگیر هستند. با این کار قصه های تان دارای لایه های متفاوت شده و در نتیجه روایت تان هم غنی تر می شود. خود شما شخصاً با تاریخ و گذشته چه نوع ارتباطی دارید؟

وقتی من وارد یک اتاق یا یک بنای قدیمی می شوم اولین چیزی که به آنم فکر می کنم این است که " چه کسانی اینجا زندگی می کرده اند، چه کارهایی کرده اند. چه عشق ها و چه دعواهایی از سر گذرانده اند...انسان همیشه ردی از خود به جا می گذراند، بر روی این دیوارها ردی از انسان ها وجود دارد." مثلاً اتاقی که  یک صندلی خالی، یک میز قدیمی که یک فنجان قهوه روی آن قرار دارد. کسی اینجا نشسته، آن فنجان قهوه را خورده و به چیزهایی فکر کرده و از اتاق خارج شده. این چیزهایی که آن آدم پشت سرش به جا گذاشته در من تاثیر زیادی می گذارد.

بگذارید یک ماجرایی را برایتان تعریف کنم. همین الان خانه ای که در آن زندگی می کنم یک بنای قرن نوزدهمی است که یک نیمچه اتاق زیرشیروانی هم دارد. باید در حالت خم شده وارد آن اتاق بشوید، اتاق عجیبی است، سقف اش کوتاه و کج است. همیشه به این فکر کرده ام که این اتاق چرا این طوری ساخته شده. موقع نوشتن پنجره روبرویی بدون هیچ دلیلی آدم مسن فیلم را یهودی فرض کرده بودم. به خودم گفتم با این کار درباره بیرون کردن یهودیان از رم یک تحقیقی هم می کنم. بعد از نوشتن سناریو، تازه شروع به فیلمبرداری کرده بودم که با همسایه بغلی برخورد کردم و شروع به حرف زدن درباره فیلم و یهودیان رم کردیم. همسایه مسن ام به من گفت " درباره آن یهودی که در خانه شما مخفی شده بود، چیزی می دانید؟". در یک لحظه مو به تنم سیخ شد. پیرمرد گفت " صاحب این آپارتمان کسانی را که از دست فاشیست ها فراری بودند، در این خانه پناه می داد. در همان نیمچه اتاق زیر شیروانی یک سال تمام یک یهودی را مخفی کرد. اما بعد از یک سال محل اختفای آن یهودی کشف شد و او را بردند." در این اتاق رد هایی از او به جا مانده. این اتاق هم صاحب تاریخ است. این چیزها روی من خیلی تاثیر می گذارد.

 

در دو فیلم آخرتان ملودی های آندره آ گوئرا بسیار جلب توجه می کنند، مثل این که شروع به دقت بیش از اندازه روی موسیقی فیلم های تان کرده اید؟

خیر، راستش را بخواهید موسیقی محبوب من موسیقی پریان نادان است. موسیقی پنجره روبرویی به نظرم خیلی کسل کننده است، از گوش دادن به آن خسته شده بودم؛ هر جا می رفتم موسیقی فیلم در حال پخش بود. در قلب مقدس کار دیگری کردم؛ در ایتالیا یک خواننده مشهور به اسم تیزیانو فررو هست. او برای فیلم یک ترانه خیلی زیبا ساخت. ترانه ای بود که آدم با شنیدن آن چشم هایش پر از اشک می شد. از من خواست تا از موسیقی در تیتراژ پایانی استفاده کنم، نخواستم تماشاگران موقع خارج شدن از سینما آن را بشنوند. چون این ترانه بسیار اثرگذارتر از فیلم بود و از آن فراتر می رفت. بنابر این از آن استفاده نکردم و به همین خاطر مجبور به پرداخت خسارت هنگفتی هم شدم.

 

آیا در فیلم بعدی تان هم با آندره آ گوئرا کارخواهید کرد؟

ما سه فیلم با هم کار کردیم: پریان نادان، پنجره روبرویی و قلب مقدس. در حال حاضر آندره آ در آمریکا کار می کند. بعد از ساختن موسیقی فیلم هتل رواندا آمریکایی ها کشف اش کردند. موسیقی پنجره روبرویی هم در آمریکا توجه خیلی ها را جلب کرده بود. او حالا مرتباً در حال رفت آمد بین ایتالیا و آمریکا است. من هم به دنبال آدم تازه ای هستم، بعد از سه فیلم به تغییر احتیاج دارم.

 

امسال در جشنواره آنتالیا جزو هیئت داوران بودید. برای شما چه طور تجربه ای بود؟

در جشنواره امسال آنتالیا گزینش فیلم ها خیلی با دقت انجام نشده بود. به همین خاطر بعضی فیلم ها چندان خوب نبودند. ولی از طرف دیگر این الک نشدن فیلم ها هم بد نبود، چون فیلمی که جایزه بهترین فیلم را گرفت امکان داشت در گزینش اولیه رد می شد. یک فیلم بسیار کم خرج، اما کارگردان آن صاحب قدرت و ذوق سرشاری بود. مطمئن هستم از این به بعد چیزهای خوبی خواهد ساخت. یک هیئت داوری هماهنگ بودیم، هیچ سر و صدایی به پا نشد. بر عکس وقتی جزو هیئت داوران جشنواره ونیز بودم شاهد درگیری ها زیادی بودم.